راز ما ( جنسو ) هپی اند

52 10 0
                                    


پارت سوم

با دیدن آدرس یکی از خونه هاشون که انگار الان کسی توش زندگی نمیکرد از جام با عجله بلند شدم که تا دیر نشده جیسو رو نجات بدم وقتی خواستم درِ خونم رو باز کنم با کوبیده شدن در سر جام ایستادم و گوشمو آروم به در تکیه دادم * شت این مأمورا اینجا چیکار دارن ؟! * نمی تونستم وقت تلف کنم و به سئوال های این پلیس های رو مخ جواب بدم برای همین تصمیم گرفتم که از پنجره بپرم .

اولش رفتم و چند تا چاقوی تیز رو از آشپزخونه برداشتم و گذاشتمش داخل کیفم * خودم کار تو رم مثل اون برادرت تموم میکنم * پنجره رو باز کردم و
به پایین نگاهی انداختم * خوبه ارتفاعش زیاد نیست میتونم انجامش بدم * ملافه های داخل اتاق رو بهم گره زدم و آروم با کمک ملافه ها از پنجره تونستم برم بیرون .

با لبخند پر از خشمی راه افتادم به سمت همون خونه میدونستم که اونم مثل برادرش خنگه پس قطعاً به همین خونه بردتش . آدرس خونه رو به راننده تاکسی دادم و با بغل کردن کیفم از پنجره به بیرون خیره شدم نگران جیسو بودم و توی دلم دعا میکردم که چیزیش نشده باشه چون اگه اون چیزیش بشه منم زنده نمیمونم .

رسیدیم به یه جنگل تاریک که کسی هم اون اطراف نبود جز یه خونه ی قدیمی که خونه ی اون عوضی بود . از تاکسی پیاده شدم و به سمت خونه رفتم با احتیاط به درش نزدیک شدم ولی خونی که روی دستگیره ی در بود ذهنمو درگیر کرد * نکنه جیسو زخمی شده باشه ؟! * با بیرون کشیدن یکی از چاقو
ها از داخل کیفم وارد خونه شدم .

خونه ی ترسناک و عجیب و غریبی بود با عجله از پله هاش رفتم بالا تا اتاق ها رو چک کنم انگار قطره های خون حتی روی پله ها هم اثرش مونده بود؛ پس تصمیم گرفتم که خون رو دنبال کنم؛وقتی دیگه قطره ی خونی ندیدم فهمیدم که حتما داخل اتاقیه که دقیقا کنارش لکه ها...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

خونه ی ترسناک و عجیب و غریبی بود با عجله از پله هاش رفتم بالا تا اتاق ها رو چک کنم انگار قطره های خون حتی روی پله ها هم اثرش مونده بود؛ پس تصمیم گرفتم که خون رو دنبال کنم؛وقتی دیگه قطره ی خونی ندیدم فهمیدم که حتما داخل اتاقیه که دقیقا کنارش لکه های خون قطع شده برای همین وارد اتاق شدم .

جیسو بود که خونی روی زمین افتاده بود با عجله به طرفش رفتم و بغلش کردم . لباسمو پاره کردم و باهاش زخم جیسو رو بستم . جیسو با بی حالی لب زد : اون عوضی هنوز اینجاست مراقب باش ..

با بغضم جواب دادم هوم من مراقبم؛ تو همینجا بمون تا من برگردم ..

خواستم برم که بازومو گرفت و لب زد : منم باهات میام .

Oneshot blackpink Donde viven las historias. Descúbrelo ahora