پارت سومبدون اینکه به عواقبش فکر کنم دستامو به پشتش زدم و گفتم : من قبول میکنم که اون شخص خاص برات باشم ..
بغلم کرده بود و ولم نمی کرد انگار نمی خواست از آغوشم جدا بشه . خندیدم و به شوخی ادامه دادم : اینجوری که نمیشه نمیخوام فرار کنم که ..
وقتی حرفمو شنید ازم جدا شد و گفت : من معذرت میخوام ..
انگار دلخور شد ازم * ای بابا چه زود ناراحت میشه * اینبار من محکم بغلش کردم و لب زدم : شوخی کردم؛ شوخی بود؛ چه زود به دل گرفتی ..
مدتی رو اونجا بازی کردیم که صدای گوشیم رو از داخل جیبم شنیدم . بدون اینکه جیسو بفهمه جواب تماسمو دادم .
گلوریا : دخترم؛ شماها کجاید ؟
به جیسو که داشت بازی میکرد نگاهی انداختم و جواب دادم : چیزه مامان ما اومدیم بازی کنیم ..
گلوریا : میشه امروز رو مراقب جیسو باشی ؟
با تعجب گفتم : قراره پیش من بمونه ؟! مگه باباش نمیبردش خونه ؟
گلوریا : من و نیکولاس داریم میریم که تنهایی امروز رو با هم وقت بگذرونیم؛ چون جیسو به تنهایی عادت نداره برای همین باباش ازم خواهش کرد که پیش تو بمونه؛ تازه اینجوری با هم صمیمی ترم میشید ..
توی دلم خوشحال بودم چون قرار بود کل روز رو با جیسو باشم ولی خیلی خوشحالیمو نشون ندادم تا مامانم به چیزی شک نکنه و با غرغر قبول کردم .
جنی : باشه اینبارو قبولش میکنم .
مامانم با خوشحالی کلی ازم تشکر کرد خبر نداشت که منم دلم یه همچین چیزی رو می خواست و بخاطرش کلی خوشحال شدم . گوشی رو قطع کردم و برگشتم پیش جیسو تا کنارش باشم .
من که به دخترا حسی نداشتم پس چرا جیسو برام فرق داشت ؟ یجورایی کمی گیج بودم از احساساتم نسبت بهش اما تنها چیزی که میدونم اینه که امروز مثل یه رویا بود برام؛ رویایی که هیچوقت تصورشم نمیکردم .
به جیسو نگاهی انداختم؛ دستشو گرفتم و لب زدم : کاجاااا ..
جیسو : کجا میریم ؟ برمیگردیم رستوران ؟
جنی : نخیرم میریم خونه ی ما ..
جیسو کمی ازم فاصله گرفت و با خجالت لب زد : ولی ..
حرفشو خورد و ادامه اش نداد بهش لبخندی زد و موهاشو بهم ریختم و گفتم : نترس مامانم و بابات امروز دوتایی با هم وقت میگذرونن و تو رو به من سپردن ..
جیسو خیلی کیوت داشت نگام میکرد دلم میخواست گازش بگیرم برای همین گونه شو گاز ریزی گرفتم و لپای نرمشو کشیدم که آخ ریزی گفت .
جیسو : چرا گازم گرفتی ؟
لبخند شیطونی زدم و جواب دادم : چون خوشمزه بودی !؟

ESTÁS LEYENDO
Oneshot blackpink
Historia Cortaسلام بلینک های قشنگ توی این بوک کلی داستان از بلک پینک میزارم 😍😉 این وانشات ها توی چنل زیر هم گذاشته شده پس خوشحال میشم اونجا هم ما رو دنبال کنید 🥰💖 Fiction_blackpink 🖤 کاپل ها : لیسو؛ چهسو؛ چهنی؛ جنلیسا؛ چهلیسا؛ جنسو