ch11

113 40 6
                                    

هر قدم که بر می‌داشتند استرس و دل نگرانی جیمین بیشتر و بیشتر میشد که در این هنگام صدایی شنید:

_فرمانده پارک!چند لحظه صبر کنید!

جیمین و جونگ مین به سمت سربازی که به سمت آنها میدوید برگشتند و منتظر به او نگاه کردند.
سرباز خوشحال از این که به موقع رسیدنش لبخندی بر لبانش نشسته بود، تعظیم کوتاهی کرد و گفت:

_فرمانده امپراتور شما رو فرا خواندن.

_الان؟ملکه خواسته من و فرزندم رو ببینه. بهشون بگو بعد از این ملاقات میام پیششون.

سرباز کمی این پا و آن پا کرد و با نگرانی گفت:

_ولی اعلاحضرت تاکید داشتند که همین الان به دیدنشون برید...

جونگ مین لعنتی زیر لب گفت و به سمت جیمین برگشت.

_پسرم مجبورم تنهات بذارم و برم پیش برادرم...از ملکه به خاطر غیبتم عذرخواهی کن.

جیمین که کمی رنگ از رویش پریده بود لبخند آرامی زد و گفت:

_چشم...نگران نباش پدر. از پیش بر میام.

جونگ مین با مهربانی سر پسرش را نوازش کرد و به راه افتاد. می‌دانست برنامه برادرش این است که جیمین با ملکه تنها بماند.چرا که ملکه پیش خود جونگ مین نمی‌توانست آزاری به جیمین برساند...و برادرش جونگ مین را تحت فشار قرار داده بود چون می‌دانست جونگ مین نمی‌توانست دستورات فوری او را نادیده بگیرد....
جیمین که حال پشت در گلخانه سلطنتی قرار داشت چند نفس عمیق کشید تا خودش را آرام کند و منتظر اجازه ملکه برای ورود ماند. بعد از حمد لحظه خدمتکاری در شیشه ای را گشود و جیمین را به طرف میزی در وسط باغ که زنی میانسال ولی بسیار زیبا رویش نشسته بود راهنمایی کرد. جیمین لبخندی زد و تعظیم کرد:

_درود بر ماه امپراتوری ما.

_خوش آمدی پارک. بیا و اینجا بنشین.

صدای زن  لطیف بود و شاید کمی مهربان؟ جیمین ایستاد و به سمت صندلی که ملکه به آن اشاره کرده بود رفت و نشست. چند دقیقه بین آنها سکوت ایجاد شد که باعث معذب شدن جیمین شده بود...در آخر ملکه این جو ناخوشایند رو تموم کرد و گفت:

_خیلی شبیه به مادرتی.به غیر از رنگ چشمهات که به پدرت رفته. مثل مادرت زیبایی.

_نظر لطف شماست ملکه من.پدرم به خاطر این که نتونستن بیان عذرخواهی کردن...

_مشکلی نیست در هر حال با اون کاری نداشتم.میدونی برای چی اینجایی؟

جیمین که جا خورده بود،لبخند دروغینش داشت از روی صورتش محو میشد...آهسته نگاهش را به فنجان چای رو به رویش داد و گفت:

_نمیدونم اعلیاحضرت.

_درسته. نمیدونی. از اونجایی که جونگ مین به جز جازمین به هیچکدوم از شما ها چیزی در مورد سیاست یاد نداده.چع احمقانه.

my miracle Where stories live. Discover now