مدتی از زمان مهمانی چای کوچک آنها میگذشت. جونگ کوک در این مدت کوتاه با جنیت اخت گرفتن بود و به سوالات کوچک و بزرگ و تمام نشدنی او جواب میداد.هرچند که این قضیه باعث نمیشد از زیر چشمی نگاه کردن به جیمین دست بردارد....
جیمین و برایان مشغول نوشیدن چای بودند و در باره هر آنچه که به یاد میآوردند با هم سخن میگفتند... جنیت بلند شد و با هیجان دست جونگ کوک را گرفت و او را به طرف باغ بزرگ عمارت کشید و گفت :_کوکی، کوکی، بیا بریم با هم تاج گل درست کنیم!
همه کسانی که دور میز نشسته بودند متعجب شده بودند....
کوکی؟ او داشت با فرمانده حرف میزد؟ جیمین به سمت جنبت برگشت و به او گفت:_جنیت عزیزم تو نباید اینطوری فرمانده رو صدا بزنی... این بی ادبیه.
لب های جنیت آویزان شده بودند و ناراحت بنظر میرسید...جیمین میدانست که جنیت عادت دارد به کسانی که دوست دارد لقب بدهد ولی با توجه به گفته پدرش بهتر بود در پایتخت محافظه کارانه عمل میکردند...
_مشکلی نیست...ایشون میتونن هر طور که راحت هستن منو خطاب کنن.
جیمین با تعجب به جونگ کوک که لبخندی خالصانه به لب داشت نگاه کرد...انگار واقعا مشکلی نداشت...پس بهتر بود زیاد روی موضوع تاکید نمیکرد...لبخندی زد و آن دو به سمت گل های باغ روانه شدند...
در این لحظه جیمین به آرامی به برایان نزدیک تر شد و به او گفت:_برایان...اگه سوالی بپرسم ناراحت میشی؟
برایان با تعجب به جیمین نگاه کرد و بعد لبخندی شیرین روی لب هایش نشاند:
_بالاخره اسممو گفتی!
جیمین هم لبخند زد و گفت:
_گفتم که.وقتی خودمون باشیم اسمتو صدا میزنم.
_درسته. گفتی. مشکلی نیست میتونی هرچی که بخوای بپرسی.
_خب...راستش شنیدم تو خواهرمو دوست داری؟
برایان متعجب شده بود...تقریبا مطمئن بود که جیمین و حتی جنیت درباره این موضوع خبر داشتند....
_تو...نمیدونستی؟
_نه راستش...تازه شنیدم...در واقع میشه گفت از روز جشن.
_اوه که اینطور....خب این درسته.من یه زمانی عاشق جازمین بودم.
جیمین با تعجب پرسید:
_بودی؟
_بودم...هنوزم هستم...ولی...راستش تصمیم گرفتم عشقمو تو قلبم خاک کنم.
_خاک کنی؟چرا؟
_عشق اجباری نیست جیمین...نمیخوام به کاری مجبورش کنم.
جیمین به آرامی برایان را در آغوش کشید و کنار گوشش زمزمه کرد:
_اگر بخوای میتونم کمکت کنما....شاید کاری از دست من بر بیاد...
YOU ARE READING
my miracle
Fanfictionname: my miracle Genre: Omegaverse, Drama, Romance, Historical, Angst اسم : معجزه من ژانر: امگاورس، درام،رومنس،تاریخی،انگست کاپل:کوکمین نویسنده: آلو🌺 ___________________________________________________ در جنگلی که زیر نور ماه میدرخشید به راه افتاد...