ch23

110 37 6
                                    

در حالی که جیمین داشت با سونگ وو تمرین میکرد ، جریانی کاملا متفاوت در بخش دیگر قصر جریان داشت. سران اشراف در سالن ملاقات امپراتوری گرد هم آمده بودند. هیچ کدام نمی‌دانستند که چرا اینجایند و امپراتور باز چه نقشه ای در سر دارد...خیلی از آنها مدتها پیش به جونگ مین پیشنهاد شورش داده بودند ولی تمام درخواست ها رد شده بودند.هیچکدام از آنها پادشاه خود را لایق نمی‌دانستند ولی کسی نبود که رهبری شورش را به عهده بگیرد....سکوتی سنگین،که دور میز گرد را گرفته بود با صدای ملایمی شکست:

_هیچ کدوم از شما ها نمی‌دونید چرا اینجاییم؟

همه به سمت زنی تقریبا مسن برگشتند...موهای خاکستری رنگش را جمع کرده بود و شق و رق نشسته بود.
همه سر تکان دادند و او نفسش را آه مانند بیرون فرستاد.مردی لب گشود و گفت:

_ینی چه مشکلی پیش اومده که تمام ما احضار شدیم؟

_احتمالا در باره خرابی های جنگه.همونطور که میدونید این جنگ برای شرق و جنوب شرقی خرابی به بار آورده .

_درسته. چند تا از روستا ها و شهر های کوچیک تخریب شدن.

_اینا درسته ولی تمامش با یک نامه حل میشد مگه نه؟احتمالا دلیل بزرگترین پشتش هست.

در حالی که افراد دور میز در حال بحث کردن بودند جونگ مین به آرامی نشسته بود و در فکر فرو رفته بود... می‌دانست که برادرش کسی نیست که به خاطر خرابی چند روستا و شهر کوچک اشراف را جمع کند و می‌دانست که دلیلش باید بزرگتر از این ها می‌بود...

_شما چی فکر میکنید دوک؟

صدا او را از فکر در آورد  نگاهی به افراد منتظر انداخت و با صدایی آرام گفت:

_بازسازی شهر ها دلیلش نیست.حداقل میتونم بگم دلیل اصلیش نیست.

_پس شما هم موافق هستید که این دلیلش نیست!

_بله.

صدای پیشخدمت ورود پادشاه و ولیعهد را اعلام کرد.

_اعلاحضرت امپراتور خورشید امپراتوری و ولیعهد تاجدار خورشید کوچک امپراتوری وارد میشوند

افراد دور میز بلند شدند و تعظیم کوتاهی کردند و به آن دو درود فرستادند...رفتارشان سرشار از اعتماد به نفس و آرام بود. پادشاه نشست و به بقیه اجازه نشستن داد. و پس از تشریفات معمول شروع به سخن گفتن کرد:

_خب برای شروع کار به بازسازی اون شهرا و روستا ها برسیم.چقدر هزینه میبره؟

کنت هیلاری مدارک در دستش را برسی کرد و پس از مکثی کوتاه گفت

_حدودا صد و هشتاد میلیون سکه طلا  عالیجناب.

پادشاه دستش را تکان داد و گفت :

_خب خوبه .خودت بهش برس.و گذارشاتو به جونگ مین بده.با هم کار کنید این قضیه رو سر هم بیارید.

my miracle Where stories live. Discover now