ساعت ۸ صبح شرکت آگوستراننده در رو براشون باز کرد، از ماشین پیاده شدن و به سمت شرکت رفتن.
+خب لاو بهم گوش بده، هیئت مدیره ممکنه هر پیشنهادی بدن یا باهات لج کنن سر تصمیماتت پس تو فقط...
_من واقعیت رو میگم و از تصمیم خودم دفاع میکنم، اجازه نمیدم چند نفر که چیزی از مدیریت سرشون نمیشه چون از همه کوچیکترم اونطوری باهام رفتار کنن!
جیمین با قاطعیت کامل حرف هاش رو زد و وارد اسانسور شد، یونگی کنارش ایستاد و دکمه ی طبقه ی ۷ رو فشار داد.
+خوبه، میخواستم چیز دیگه ای بگم اما خوبه روی تصمیمت پافشاری کن اگر انقدر ازش مطمئنی
جیمین سر تکون داد.
_مطمئنم رئیس مین، اونقدری مطمئن هستم که انجامش بدم
یونگی لبخند زد و روی پاشنه ی پا جیمین چرخید
+نمیخوای رئیست و خوشحال کنی؟
جیمین ریز خندید و با همون حالت جدیش جواب یونگی رو داد
_رئیسم؟ خیر
دوست پسرم؟ باید بگم رئیسم ناراحت میشه!
آسانسور ایستاد؛ جیمین سریع چشمکی به یونگی زد و ازش بیرون اومد.
همین که جلوتر ازش قرار گرفت لبخندش محو شد و به سرعت تغییر مود داد و زیر لب زمزمه کرد.
_مردکِ احمق توهمی!
_________________________________________
جلسه ی ساعت ۱۱ شرکت آگوست
_اونوقت جناب کینگ شما فکر میکنید این تصمیم درسته؟ اگه قصدتون نابودیه شرکته خواهشا رک بگید چون این تصمیم دقیقا آخرش همینه!
جیمین با صراحت کامل رو به اون مرد حرفاش رو زد، یونگی میتونست به وضوح رگ برجسته ی روی شقیقه اش و سرخ شدن صورتش رو از عصبانیت ببینه.
×آقای جانگ شما تجربه ی چندانی توی این زمینه ندارید، همش دو ساله که کارتون رو شروع کردید و نهایتش ۵ ماهه که توی این شرکت کار میکنید من یکی از اسپانسر های این شرکت از شروع کار بودم.
_پس مشخصه که توی این همه سال هنوز یه ذره کار هم یاد نگرفتید.
×حدت و بدون آقای جانگ!
مرد تن صداش بالا رفته بود و یونگی دیگه نمیتونست اون جو رو تحمل کنه.
+کافیه کینگ!
تصمیم گیرنده اینجا شما دونفر نیستید، ایده دهنده اید پس تمومش کنید، همگی جلسه تمومه فردا ادامه میدیم
بلند شد و همه بلند شدن.
+جناب جانگ، شما بیاید اتاقم
جیمین واقعا عصبانی بود، میخواست به یونگی بپره که متوجه جایگاهش شد و سکوت کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/345896756-288-k519949.jpg)
ESTÁS LEYENDO
خَلَجان
Fanficو اما خَلَجان! نوشته ی عجیب و شوکه کننده ای از شَهی! داستان دو مامور که از هم متنفرن و حالا توی این ماموریت نقش دوست پسر هم رو دارن اما بمب اصلی ، رئیس پلیسی که عاشق مافیای اصلی میشه؟! +امشب ، توی بالماسکه. _مین میخواد پارتنرش رو معرفی کنه؟ امکان ند...