تهیونگ میخوند و جونگ کوک بهش خیره بود، صدای بارون؟اهنگ تموم شد و تهیونگ به جونگ کوک نگاه کرد
_میخوام بخونم
+البته
جونگ کوک تلفنش رو به ماشین وصل کرد و آهنگ رو گذاشت، تهیونگ بهش زل زده بود و اون استرس گرفت...
_نگاهم نکن استرس میگیرم
تهیونگ با صدای بمش خندید و از سیگارش پک گرفت...
You’re so hypnotizing
تو خیلی هیپنوتیزم کننده ای
اون پسر شروع کرد به خوندن و قلب تهیونگ فرو ریخت؟!
Could you be the devil
نمیتونی شیطان باشی
Could you be an angel
نمیتونی فرشته باشی
Your touch magnetizing
نوازشهات جذب کننده است
Feels like I am floating
حس میکنم دارم پرواز میکنم
Leaves my body glowing
بدنم رو ترک میکنم
They say be afraid
آنها بهم میگن بترس
You’re not like the others
تو مثل بقیه نیستی
Futuristic lover
عاشق مدرن و غریبه
Different DNA
با دی ان ای متفاوت
They don’t understand you
آنها تو رو نمی فهمند
Your from a whole other world
تو از یه دنیای دیگه هستی
A different dimension
یک بُعد متفاوت
You open my eyes
تو چشمهای منو باز کردی
And I’m ready to go
و حالا آماده ی رفتنم
Lead me into the light
منو به سمت نور راهنمایی کن
Kiss me, ki-ki-kiss...
منو ببوس، منو ببو...
هنوز جمله ی آخر جونگ کوک تموم نشده بود که گرمای وحشتناک لب های تهیونگ با شدت روی لب های خودش کوبیده شد!
مزه ی سیگار کامل توی دهنش پیچید اما تلخ نبود، جونگ کوک عقب رفت و خودش رو از تهیونگ جدا کرد.
_هی!
هیچوقت کسی رو که دوست نداری نبوس!
You open my eyes
YOU ARE READING
خَلَجان
Fanfictionو اما خَلَجان! نوشته ی عجیب و شوکه کننده ای از شَهی! داستان دو مامور که از هم متنفرن و حالا توی این ماموریت نقش دوست پسر هم رو دارن اما بمب اصلی ، رئیس پلیسی که عاشق مافیای اصلی میشه؟! +امشب ، توی بالماسکه. _مین میخواد پارتنرش رو معرفی کنه؟ امکان ند...