تهیونگ دفترچه رو بست.به وضوح اون روز رو یادش میومد، دلیل اون نگاه ها، وقتی که اومدن بیرون و کتش رو روی دوش جونگ کوک انداخت چون هوا سرد بود و اون بچه مثل همیشه کم لباس پوشیده بود.
تک تک اون لحظه هارو یادش بود...
دفتر و سیگاراش رو برداشت و به سمت در رفت، اور کت جونگ کوک روی مبل بود، تنش کرد و بیرون رفت.
هوا سرد بود، روی صندلی نشست و شروع کرد سیگار کشیدن...
خاطراتش یکی یکی توی ذهنش مرور میشدن، خوب میدونست که اصلا آدم ضعیفی نیست و این روهم میدونست که هدف و دلیلش چیه.
بوی جنگل و صدای دریاچه آرومش میکرد چشاش و بست و به لب هاش اجازه داد بخونن!
چند وقت بود نخونده بود؟ خیلی سال میشد...
"اهنگ رو اینجا پلی کنید!"
I am the man we both couldn't stand
من همان مردی هستم که هر دوی ما نتوانستیم تحمل کنیم
I can't wash off the dirt from my hands
من نمی توانم خاک را از دستانم پاک کنم
What was it like to feel in love?
احساس عاشق شدن چطور بود؟
I can't scrub off the black from my lungs
من نمی توانم سیاهی ریه هایم را پاک کنم
I can't wipe off the taste from my tongue
من نمی توانم طعم تلخی را از زبانم پاک کنم
What was it like to feel in love?
احساس عاشق شدن چطور بود؟
I will never go backwards
من هرگز به عقب برنمی گردم
I will never be free
من هرگز آزاد نخواهم شد
I will never run faster
من هرگز سریعتر نمی دوم
When you sink down to me
وقتی به سمت من می آیی فرو می روی
I will never go backwards
من هرگز به عقب برنمی گردم
I will never be seen
هرگز دیده نخواهم شد
In the wake of disaster
در پی فاجعه
Will you sink down to me? Yeah
پیش من فرو می روی؟ آره
I am the house that's built upon sand
من خانه ای هستم که روی ماسه ساخته شده است
What was it like to feel in love?
احساس عاشق شدن چطور بود؟
I'm the escape to somethin' that's worse
من فرار به چیزی هستم که بدتر است
BINABASA MO ANG
خَلَجان
Fanfictionو اما خَلَجان! نوشته ی عجیب و شوکه کننده ای از شَهی! داستان دو مامور که از هم متنفرن و حالا توی این ماموریت نقش دوست پسر هم رو دارن اما بمب اصلی ، رئیس پلیسی که عاشق مافیای اصلی میشه؟! +امشب ، توی بالماسکه. _مین میخواد پارتنرش رو معرفی کنه؟ امکان ند...