_سوئیچ و بده منتهیونگ سوئیچ رو براش پرت کرد و اون توی هوا گرفتش.
روی صندلی نشست و آستین های بلیز مشکیش رو بالا زد و دوتا دکمه ی بالاییش رو باز کرد
+کجاست؟
_ایته وون
+چی؟ رفته غذا بخوره؟
_باز احمق شدی کیم؟
تهیونگ خندید و دستی توی موهاش کشید
+دوتا بلیز این پشت هست، قهوه ای یا خاکستری؟
_نظر خودت چیه؟
حدود نیم ساعت بعد به خیابون بزرگ و شلوغ ایته وون رسیده بودن و بلیز هاشون عوض شده بود
وارد سومین رستوران شدن و درست همونطور که حدس میزدن جیمین اونجا بود.
بعد از نشستن طوری که کسی نبیندشون بحث شروع شد
×خیلی وقت نداریم، همین الانشم بعید نیست یونگی آدم دنبالمون گذاشته باشه به چیز مشکوکی بر نخوردید؟
_نه کسی دنبالمون نمیکرد
×خیله خب، بیست درصد سهام کینگ میمونه؛
برای لو دادن مین باید همه ی شرکت رو داشته باشیم میخواید چیکارش کنید
+من حواسم به اون هست، یه سری مدارک رو قبلش باید چک کنیم امروز وقت نبود خیلی جلب توجه میکرد اما فردا صبح میرم شرکت
تهیونگ گفت و به جیمین نگاه کرد
_چه مدارکی؟
این صدای جونگ کوک بود
+توی اتاق بایگانی شون که میگشتم یه سری پوشه دیدم از سوابق قبلی، از همه ی سال ها و حتی ماه های تاسیس شرکت اونجا پوشه بود اما از یه ماه توی هر سال هیچ پوشه ای نبود
_آگوست!
جیمین و تهیونگ جفتشون به سمت جونگ کوک برگشتن و با نگاه های سوالی ای بهش زل زدن
_آگوست درسته؟
تهیونگ اخم کرد و با شک بهش جواب داد
+آره
_پس این یعنی یونگی بدترین خلاف هاش رو توی آگوست میکنه چون وسط تعطیلاته و کسی بهش شک نمیکنه!
تهیونگ اخم هاش بیشتر از قبل توهم رفت
+از کجا انقدر مطمئنی؟
جونگ کوک مکث کرد انگار مطمئن نبود که میتونه بگه یا نه
_پرونده ی قبلیم، آگوست بهترین ماه سال برای قاچاقه...
×درسته جئون راست میگه، اما بازم بیست درصد سهم کینگ؟
_پسر کینگ میشه مین کیو
جیمین مکثی کرد و بعد به تهیونگ نگاه کرد
×مین کیو همونی نیست که...
ŞİMDİ OKUDUĞUN
خَلَجان
Hayran Kurguو اما خَلَجان! نوشته ی عجیب و شوکه کننده ای از شَهی! داستان دو مامور که از هم متنفرن و حالا توی این ماموریت نقش دوست پسر هم رو دارن اما بمب اصلی ، رئیس پلیسی که عاشق مافیای اصلی میشه؟! +امشب ، توی بالماسکه. _مین میخواد پارتنرش رو معرفی کنه؟ امکان ند...