خَلَجان پارت 27

132 19 2
                                    


تهیونگ لبش و گاز گرفت و به صورت جمع شده ی جونگ کوک نگاه کرد

انگشت هاش رو به عقب و جلو حرکت میداد و اون حفره ی تنگ رو باز تر میکرد

تهیونگ دستش رو بی حرکت نگه داشت و برای آخرین بار پرسید

+هی بیبی، مطمئنی که آماده ای؟

_لعنت بهت میخوامت!

تهیونگ لبخند زد و خیلی سریع دستش رو بیرون آورد و عضوش رو وارد سوراخ جونگ کوک کرد

جونگ کوک لرزی به بدنش افتاد اما خودش رو کنترل کرد و فقط سعی کرد لذت ببره، این چیزی بود که سال ها میخواست؟

_عاح لعنتی

تهیونگ سعی داشت کل عضوش رو وارد کنه اما حتی دو سومش هم وارد نشده بود!

آروم شروع کرد به عقب بردن دیکش و یکهو کلش رو وارد جونگ کوک کرد

آدرنالین زیر پوست جفتشون خزیده بود و اون شب سرد با اون بدنای گر گرفته تبدیل به داغ ترین شب سال شده بود

جونگ کوک پاهاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد...

صدای ناله هاش توی کل فضای ماشین پیچیده بود

تهیونگ حالا بهتر میتونست توش تکون بخوره اما حرکتی نمیکرد

فقط دست هاش رو زیر شکم جونگ کوک می کشید و میدونست که این احساس خوبی بهش مید

_ ته لطفا!

اون اسم، آخرین بار کی با این اسم صداش زده بود؟

+الان چی گفتی بیب؟

_ته...خواهش میکنم

تهیونگ داشت دیوونه میشد، اون اسم که از بین لب هاش میومد اون صورت عرق کرده، اون نگاه و بدن خیسش!

+تو دیوونم میکنی!

سرعت ضرباتش بیشتر و بیشتر میشد و ناله های بلند جونگ کوک چیزی بود که تهیونگ میخواستش!

تهیونگ ضربه ی محکمی به پروستات جونگ کوک زد که باعث شد صدای جیغ مانندی از بین لب هاش بیرون بیاد و چشم هاش از شدن لذت خیس بشن

_لعنت...بهت...عوضی

جونگ کوک بعد گفتن این کلمات دست هاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد، خودش رو بالا کشید و روی پاهاش نشست، نفس نفس زدن های تهیونگ رو کامل احساس میکرد و میشنید

_میتونی‌‌‌... بهم.... سواری...

تهیونگ ضربه ی محکمی زد و باعث شد جونگ کوک حرفش نا تموم بمونه

ابروش و بالا داد و بهش نگاه کرد

+بانی من سواری میخواد؟

جونگ کوک سر تکون داد

+باید بشنومش

_آره میخوامش...عاح میخوام ته...

تهیونگ پوزخند زد بدش نمیومد اگه یه چیز دیگه خطاب میشد.

+و یکم محترمانه تر؟

جونگ کوک ناخن هاش رو روی کمر تهیونگ کشید و سعی داشت نفس های نامنظمش رو مرتب کنه

_میخوامش آقا؟

اون احساسی که زیر دلش پیچیده بود چیزی بیشتر از چند ثانیه بود!

جونگ کوک سریع تهیونگ رو هل داد عقب تا دراز بکشه و بعد سریع شروع کرد حرکت کردن‌ روی دیکش

_اوه فاککک... ته

+بهم بگو بیب

_این... یعنی تو... زیادی... خوبه!

صدای برخورد لپ های باسن جونگ کوک با بدن تهیونگ میتونست جفتشون رو دیوونه کنه

اروم دست هاش رو روی کمر جونگ کوک می‌کشید...

جونگ کوک بعد از آخرین ضربه ی عضو تهیونگ به پروستاتش کمرش قوس برداشت و با سرعت کامش شکم تهیونگ رو خیس کرد و ارضا شد،

اما از حرکت نایستاد تا وقتی که گرمای عجیبی رو توی سوراخش احساس کرد و مایعی که از بین پاهاش به اطراف ریخت...

توی همون حالت بدون اینکه از روی عضو تهیونگ بلند شه روی پاهاش نشست و سرش رو روی شونه اش گذاشت و توی گردنش رفت.

تهیونگ چرخید و به بدنه ی ماشین تکیه داد، دستش رو پشت کمر جونگ کوک گذاشت و آروم شروع کرد به مالیدن کمرش...

نفس هاشون داشت به حالت عادی برمیگشت اما شدت احساس خوبی که داشتن قابل توصیف نبود.

+بیب، حالت خوبه؟

جونگ کوک سر تکون داد و بیشتر به تهیونگ چسبید

+درد داری؟

بعد از چند ثانیه سرش رو بیرون آورد و با چشم های گیج شده از خوابش نگاهش کرد.

+خوابت میاد؟

جونگ کوک لجبازانه سرش رو به معنای نه تکون داد اما جفتشون می‌دونستن خوابش میاد

_میتونم دوتا سوال بپرسم؟

+بپرس بانی

_میخوای سیگار بکشی؟

اون لعنتی؛ تهیونگ چطور میتونست جلوش مقاومت کنه؟

+آره

_میشه بعدا بکشی؟

تهیونگ سر تکون داد

+و دومین سوال؟

_کی متوجه شدی؟

تهیونگ میدونست معنی این حرف جونگ کوک چیه

پس روی لبش رو خواروند و جوابش رو داد

+بخواب دارلینگ، وقتی بیدار شی همه چیز و برات تعریف میکنم...

جونگ کوک واقعا خوابش میومد پس سعی کرد اروم از روی تهیونگ بلند شه و اما کمردرد واقعی تازه داشت خودش رو نشون میداد!

تهیونگ با بلیز جونگ کوک بین پاهای اون پسر رو پاک کرد و روی صندلیه عقب دراز کشوندش.

_ته!

از این صدا زدن یهویی زیر دلش لرزید

+جانم؟

_بوسیدمت!

دیگه نمیترسم دنیا می‌تونه به پایان برسه،

من ازش سهمم رو گرفتم.

تهیونگ به پلک های بسته شده و زخم روی گونه اش نگاه کرد، اروم به سمتش رفت و لب هاش رو روی پیشونی خیسش گذاشت و آروم لب زد.

+تو خلجان منی جونگ کوکی!

پایان فلش بک*

خَلَجانOnde histórias criam vida. Descubra agora