خَلَجان پارت 19

176 18 0
                                    


+کوکی میای بغلم؟

_نه، زخم داری نمیتونم بیام بغلت.

تهیونگ همونطور که توی وان نشسته بود عقب رفت و به وان تکیه داد.

_داری چیکار میکنی؟ خیس شد عفونت میکنه.

+نمیکنه، بیا بغلم

گفت و دستاش رو باز کرد.

جونگ کوک توی این چهار روز همه چیز و تجربه کرده بود!

از خفگی تا دیدن تهیونگ توی اون وضعیت وحشتناک، دیگه واقعا دیوار دفاعی در برابرش نداشت، حداقل نه توی این وضعیت!

شلوار و هودیش رو در آورد و پاهاش رو بین پاهای تهیونگ توی وان گذاشت، خواست رو به روش بشینه که تهیونگ اعتراض کرد

+سرت رو به سینم تکیه بده

چشاش و بسته و کلمه به کلمه با حرص از لای دندوناش زمزمه کرد

_زخمت بازه کیم تهیونگ!

+من میخوام بغلت کنم جئون جونگ کوک!

جونگ کوک هیچی نگفت، پشتش رو به تهیونگ کرد و همونطور که گفته بود بهش تکیه داد اما فشار نداد و کامل هم به سینه اش نچسبید.

تهیونگ دست هاش رو دور بازو هاش حلقه کرد

جونگ کوک میتونست گرمای تن تهیونگ رو به وضوح احساس کنه و میدونست هنوز تب داره

+میدونی چرا اونجا داد میزدی با اینکه ما فاصله ای باهم نداشتیم؟

جونگ کوک نفس عمیقی کشید و بغضش و قورت داد

_نه

+ما بهم نزدیک بودیم جسمامون بهم نزدیک بود اما قلب هامون فرسخ ها از هم دور، برای همین سعی میکردی با داد زدن این فاصله رو جبران کنی و صدات و به گوشم برسونی

جونگ کوک توی سکوت به حرفای تهیونگ گوش میدا‌د.

تهیونگ به شونش زد

+میشه نگاهم کنی؟

جونگ کوک برگشت و نگاهش کرد.

+چشمات و ازم دریغ نکن دارلینگ

_نمیکنم

جونگ کوک اروم زمزمه کرد.

+برام تعریف میکنی که چیشد؟

_داری میلرزی

میتونست لرزش بدن تهیونگ رو حس کنه

تهیونگ چشاش رو بست و دوباره کلمات رو آروم بدون توجه به درد سینه اش بیان کرد

+میشه برام تعریف کنی اون شب چیشد؟

جونگ کوک بلند شد و از وان بیرون اومد

_تعریف میکنم، فعلا بیا بریم روی تخت دراز بکش.

گفت و دستش رو به سمت تهیونگ دراز کرد

خَلَجانWhere stories live. Discover now