خَلَجان پارت 24

168 17 0
                                    


جلسه ساعت ۴ شرکت آگوست

در اتاق کنفرانس باز و یونگی وارد اتاق شد، همه به احترامش بلند شدن.

با دست اشاره زد که میتونن بشینن.

روی صندلیش نشست و بدون مقدمه چینی رفت سراغ اصل مطلب

+خیله خب ده دقیقه وقت دارم پس کشش نمیدیم، همونطور که توی جلسه ی قبل بهتون گفتم قراره سهامم رو بفروشم.

یونگی متوجه تغییر قیافه ی هیئت مدیره اش شد ولی اعتنایی نکرد و ادامه داد

+و از اونجایی که سهامم ۸۰ درصده، تصمیم گرفتم ۲۰ درصد سهام آقای کینگ رو بخرم و شرکت رو به کل بفروشم.

یونگی گفت و بهشون نگاه کرد اما هیچکس حرفی نمیزد.

+خب منتظرم؟

_من سهامم رو نمیفروشم!

ایندفعه بر خلاف جلسه ی قبلی کینگ واکنش تهاجمی ای نداشت بلکه واضح و بدون خش گفت

یونگی پوزخند کجی زد

+و چرا اونوقت؟

_میخوام با صاحب جدید آشنا شم و به هرحال که پسرم بزرگ شده فکر میکنم دیگه وقتشه وارد کارشه.

یونگی خیلی تیز بهش نگاه کرد

+کینگ بی خیالش شو!

همش ۲۰ درصده که من ازت میخرمش.

_من نمی‌فروشمش جناب مین!

یونگی به کینگ بی توجهی کرد.

+به هر حال، من شرکت رو تا دو هفته ی آینده میفروشم، اگر کسی از این جمع تمایل داره برام راحت تره چون شناخت دارم نسبت بهش، سوال دیگه ای نیست؟

_هست!

دوباره کینگ بود.

_چرا میخواید شرکت رو بفروشید؟

یونگی ابروش رو داد بالا و رو به کینگ کرد

+فکر نمی‌کنم مربوط به کسی باشه،

سهاممه در واقع شرکتمه و میخوام بفروشمش تا مگس های اطرافم رو کم کنم.

اگه جیمین اونجا بود با صراحت میتونست بگه این حرف یونگی دیوونگی به حساب میاد و هر چقدر بی ربط برای پرونده یادداشتش کنه؛ اما اونجا نبود

البته از کجا معلوم؟...

یونگی گفت و بلند شد، همه بلند شدن‌ و احترام گذاشتن.

به سمت در رفت و بعد از چند قدم متوقف شد‌.

+اها، قبل از اینکه برم، هفته ی دیگه دوشنبه دعوتید به مراسمی که بهتون اطلاع داده میشه دوست دارم همه اونجا باشن.

بعد از گفتن حرفش با قدم های بلند اتاق رو ترک کرد...

_________________________________________

خَلَجانWhere stories live. Discover now