part 7

1.2K 132 12
                                    


جیمین ویو

لم داده بودمو داشتم پاپ کورن می خودمُ فیلم میدیدم که با صدای ماشین وحشت زده بلند شدم

جیمین:آااای اومد آخه جای قشنگ فیلم بووووود
سریع پاپ کورن رو گذاشتم رو میز دویدم طرف اتاقم و در رو بستم
جیمین:هووووف بخیر گذشت هاااا کم مونده بود ببینتم
آهی کشیدن و سمت سرويس بهداشتی رفتم تا دستامو بشورم
این روزا این شده بود برنامم فرار از جین ، وقتی میبینمش از خجالت آب میشم پس سیعی می کنم زیاد باهاش رو به رو نشم
از اون ماجرا پنج روز می گذره ولی هر بار که بهش فک میکنم که باسنم،دیگم ، حتی سوراخمم لمس کرده دلم می خواد از خجالتم زمین دهن باز کنه برم توش دورغ چرا دلم می خواد بازم انجامش بدم یه دیونم نه هم خجالت می کشم هم بازم می خواااام

جای ضربه های دستش رو باسنمو لمس کردم حتی الانم میتونم گرمی دستش رو باسنم حس کنمم چشمام رو باز کردم وبه خودم تو آیینه نگاهی ‌کردم حتی الانم سرخ شدم

با صدای در دستامو خشک کردم و بیرون رفتم که خدمتکار رو دیدم
تعظيمی کرد و گفت
خدمتکار:قربان ، آقای کیم گفتن برای شام منتظرتون هستن

چییییی نه نه من الان اصلا نمی تونم باهاش رو به روشم پس صدام رو صاف کردم
جیمین:من گشنم نیست بگین منتظرم نباشه و می خوام بخوام
خدمتکار: آخه قربان
جیمین:شب بخیر مادام

با رفتنش نفس رو بیرون دادم ک رو تخت افتادم و چشمام رو بستم آح دلم می خواد بخوابم

جین ویو

صدای تلویزیون میومد فک کنم جیمین داره تلویزیون میبینه سریع داخل شدم به امید دیدنش ولی خوب مثل این چند روز نبود آهی کشیدم و کتمُ در آوردم
این بچه چرا این طوری ؟خوبه حالا نکردمش اون وقت خودشو خاک می کرد تا نبینمش

به خدمتکار گفتم بره واسه شام صداش بزنه ولی نیومد مثلا گشنه نبود منم که بچم چیزی نمی فهمم
بعد تعویض لباسم، شامم رو خوردم و بالا رفتم خووووب ببینیم خوابیده یا نه
در اتاقش رو باز کردم و رفتم داخل اتاق، انگار خوابه کنارش رفتم رو تخت نشستم ، با نشستنم تکونی خورد و چشمش رو باز کر با دیدنم سیخ نشست با چشمای گردش نگاهم کرد
نزدیکش رفتم و که خودش رو کشید عقب که افتاد رو بالشتش
جیمین:این جا چیکار میکنی؟
نزدیک تر رفتم و دستمو رو صورتش کشیدم
جین:وقتی همسرم افتخار دیدنم رو نمی ده بابد خودم بیام نه
تکون خوردن سیبک گلوش رو دیدم
جیمین:من فقط خسته بودم همین
جین:هوووم که این طور ...خوبه پس بلند شو
متعجب نگاهم کرد و گفت
جیمین:منظورت چیه
ازش فاصله گرفتم و بلند شدم طرف کمدش رفتم و یه دست از لباس های تدیش برداشتم و دادم دستش
جین:زود بپوش، ۵ دیقه ای پایینی ،دیر کنی تنبیهی اوکییی
بعد حرف چشمای زدم و بدون اینکه منتظر جوابشون باشم اومدم بیرونم تا خودمم برم لباس بپوشم



* فرشته*Where stories live. Discover now