_ :این رو بگیر و مطمئن باش به دست کیم میرسه
پاکت از روی میز برداشته شد و مرد با پوزخند و افکار کثیفش در اتاق باقی موندهویو جین
تو آشپزخونه نشسته بودم و با دقت داشتم روی پنکیک هایی که آجوما درست کرده بود طرح میزدم و تزئین میکردم
دیروز تونستم تا ظهر کارامو تموم کنم و برم پیش جیمین تا کمی باهم وقت بگذرونیم
کله بعد از ظهر و شب رو با جیمین گشتیم و خوشگذروندیم ولی آخرش متاسفانه یکم بد شد
چون دوباره درداش شروع شد و منم بدون وقت تلف کردن بردمش دکترولی دکتر اُسکُل برگشته میگه نمی تونم هیچ نوع دارویی برای تسکین دردش بدم ممکنه رحم ضعیف شه
فقط باید با ماساژ و چیزای گرم دردش رو کم کنیم
تا صبح مشغول ماساژ دانش بودم میترسیدم اگه دستمو بردارم و ماساژ رو تموم کنم ممکنه به خاطر دردش بیدار شه
نیم ساعت پیشم با گذاشتن کیسه آبگرم جدیدی روی شکمش و گذاشتن رانگ بالا سرش اومدم تا براش صبحونه آماده کنم که من فقط آبِ پرتقال رو با کلی وسواس گرفتم و بعد ریختش داخل لیوان تو سینی گذاشته بودم
بعد کلی زحمت کشیدن بالاخره دست از سر پنکیک ها برداشتم گذاشتم تو سینی
سرمو بالا گرفتم که با چند جفت چشم که داره از حدقه در میاد روبه رو شدم اخمی کردم
جین:به کارتون برسید
روبه آجومایی که با لبخند نگاهم میکرد کردم
جین: تمومه آجوما
آجوما: بله قربان چیزه دیگه هم می خواییندر حالی که گلدون کوچیکی که پر بود از گل های ژیپسوفیلیا رو توی سینی میذاشتم سری براش تکون دادم و با برداشتن سینی راهی اتاق شدم
ضربه کوتاه و آهسته ای به در زدم تا رانگ رو مطلع کنم
داخل شدم و سینی رو روی میز کنار تخت گذاشتم و نگاه کوتاهی به رانگ کردم و لب زدم
جین: صبحونه خوردی؟!
رانگ : نه رئيس
جین: دیروز چی ؟ چیزی خوردی ؟
گیج نگاهم کردم
رانگ : نمی دونم
جین: فک نکن حواسم بهت نیست !چه دشمنی با غذا پیدا کردی؟!
سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت
جین : بریم تا بالکن
رانگ : چیزه قربان بهتره من ...
جین: چند بار یه حرف رو باید تکرار کنم
رانگ : متاسفمبا سر بهش اشاره کردم که بره منم بعد پوشوندن روی جیمین وارد بالکن شدم سر ا ایستاده بود سری تکون دادم و با گفتن اینکه بشینه خودمم کنارش نشستم و زل زدم بهش
رانگ: اوهوم ....آم رئیس چیزی می خواین بگین؟
جین : من نه تو قراره بگی و الانم رئیست نیستم هیونگتم اوکی
لبخند کوچیکی زد
رانگ :باشه هیونگ ، ولی من چی بگم ؟
جین: این حالت به خاطره جونگ سوکه

ESTÁS LEYENDO
* فرشته*
Romanceچی میشه اگه مافیای ترسناک قصه ما دل به همسر اجبارییش که ازش متنفر بود و اون رو عامل بدبختی هاش می دونست ببنده جوری که که با نبود اون اکسیژنی برای تنفس نداشته باشه کاپل : جینمین تاریخ شروع : 1402/3/27 تاریخ پایان :1403/9/30 ( زیادی طول کشید 😅) خشن...