part 8

1.1K 119 11
                                    

جین ویو

نفس عمیقی کشیدم و سوالی که تو این مدت باعث عذابم بود رو بالاخره به زبون آوردم
جین:ازم متنفری ؟؟
با سوالم سرش رو به شدت طرفم برگردوند و با اون چشمای کشیده وگردش که مردمک چشماش می لرزید بهم خیره شد و لب زد
جیمین:آره
با اون کلمه که گفت کل تنم به یک باره سوخت
لبخند تلخی زدم و نگاهم رو ازش گرفتم
من با خودم چی فکر کرده بودم که ممکنه عاشقه هولایی مثل من بشه چه قدر احمق بودم
با خودم درگیر بودم که دوباره به حرف اومد
جیمین:آره متنفر بودم ازت خیلی خیلی متنفر بودم
چشمام بسته بود که با گرمایی که رو صورتم حس کردم باز شون کردم گونم رو با ملایمت نوازش می کرد و مجبورم کرد دوباره بهش نگاه کنم
جیمین:فک کنم متوجه نشدی گفتم متنفر بودم،  قبلا بودم
متعجب از چیزی که شنیدم بی هیچ حرفی فقط نگاهش کردم که لبخند کوچیکی اما غمگینی زدن
جیمین:اون اوایل ازت متنفر بودم چون باهام بد بودی  سرم داد میزدی، کتکم می زدی، اذیتم میکردی، کابوس خواب هام بودی، اما الان ...
با مکثی که کرد جرعتم رو جمع کردم و گفتم
جین:اما الان چی؟؟؟
دوباره بلخندی زد ولی اینبار از خوشی بود نه از غم
جیمین:الان نه ، الان با قبل خیلی فرق کردی
الان خیلی مهربونی، با ملاحضه ای ، باهام خوب
برخورد میکنی ،می خندی ، میدونی خنده هات خیلی شیرینه
خنده بلندی به خاطر حرفاش کردم
جین:ولی لبخندهای خودت شیرین تر و بانمک تره که کیوتی
لبخنده خجلی زد و سرش رو پایین انداخت
جیمین:تو چی ؟
جین:هوووم آره خوب منم مثل خودت اون اوایل ازت خوشم نمیومد راستش فک میکردم یه مزاحم فسقلی هستی و قراره کلی واسم درسر درست کنی ولی
مکثی کردم و بهش نزدیکتر شدم
جین:ولی الان اون فسقلی مزاحم شده شیرینی زندگیم زیبا ترین فرشته زندگیم
چشماش در عرض یه ثانیه به گرد ترین حالت خودش در اومد که لباش رو کوتاه بوسیدم و کنار گوشش لب زدم
جین:تو چی؟
جیمین:م...من چی؟
لیسی به گردنش زدم
جین: من برای تو چیَم ؟ حسی بهم نداری  ؟
جیمین:م..من...من...م
جین:گفتی باهام صادقی میمونی
جیمین:آره
سرمو از گردنش بیرون کشیدم و به چشمای به رنگ شبش نگاه کردم
جین: دوست دارم کیم جیمین
خیره به مردمک چشماش که واضح می تونستم برق اشک رو تو چشماش ببینم منتظر بودم تا اونم چیزی بگه که با حرفش حس کردم دنیا رو سرم آوار شد
جیمین:ولی من دوست ندارم
جیمین :من عاشقتم کیم سوکجین
جین:هااا!!؟
منگ بودم انگار که چیز اشتباهی شنیدم
جین : ...دو...دوباره بگو
جیمین:عاشقتم جینی خیلی خیلی زیاد دوست دارم
دیگه تحمل نکردم و لبامو کوبیدم به لباشُ بوسیدم جوری میبوسیدیمش که طعم خون رو تو دهنم حس می کردم

جیمین ویو

با چیزی که شنیدم انگار دنیا رو بهم دادن
اون بهم اعتراف کرد بهم گفت دوسم داره عاشقمه
بعد گفتن این که منم دوسش دارم انگار برای یه لحظه یخ زد ولی انگار که چیزی عجبی شنیده باشع دوباره خواست تکرار کنم با خنده دوباره گفتم
جیمین:عاشقتم جینی خیلی خیلی زیاد دوست دارم
با پایان حرفم جوری به لبام حمله کرد که به خاطر سرعت عملش شکه شدم و با خنده همراهیش کردم

بعد چند دیقه مجبوران برای نفس کشیدن ازم هم جداشدیم 

جین:دوست دارم دوست دادم دوست دارم فرشته من عاشقتم عااااااشقتم پسررررررررر
با حرفاش از خوشحالی می خندیدم  جوری تند تند و با داد می گفت دوستم داره عاشقمه که انگار می خواد کل دنیا بفهمن
ولی یه دفعه از حرف زدن دست ‌کشید و متعجب نگاهم کرد و چشمام رو بوسید
جین:چرا چشمای خوشگلت خیسه فرشته من
با تعجب دستی به چشمام کشیدم حتی نفهمیدم کی گریه کردم بینیم رو بالا کشیدم
جیمین:نمی دونم من ...من فقط خیلی هققق...
دیقه نتونستم خودم رو نگه دارم و حتی دلیل گریم رو نمی دونستم
جین من برگردوند و بغلم کرد که تو بغلش بلند گریه کردم
جیمین:خیلی...هق...خیلی خوش حالم... جینی من ....من ....هقققق
جین:ششش آروم باش چیزی نیست کوچولوی من ،چرا وقتی خوشحالی گریه میکنی هوووم

دستش رو از تیشرتم رد کرد و کمرمُ  نوازش کرد
گرمای بدنش رو می تونستم حس کنم با دستام کمرش رو گرفته بود و محکم بغلش کرده کردم
آروم شده بودم ولی دلم نمی خواست از بغلش بیرون بیام انگار که خواب دیده بودم باور کردن اینکه دوستم داره خیلی سخت بود
جیمین :جینی؟
جین:جانم جیمینم
به خاطر مالکیتی که به اسمم داد خنده کوچیکی کردم
جیمین:واقعا دوسم داری
جین:خییییلی زیاد
جیمین:از کی؟چه طوری؟
جین: به خاطر خنده هات، خنده ها و چشمای هلالیت، یه روز وقتی برای برداشتن اسنادی اومدم عمارت برای اولین بار صدای خنده هات رو شنیدم ، چهره خندونت و صدات، منو از خودم گرفت ، قلبم رو آتیش زد ،اوه مخصوصا اینا
لبام رو کوتاه بوسید
جین:به خاطر این دوتا گیلاس قرمز که مغزم هربار با دیدن اونا از کار میفته

با مشتم کوبیدم به سینش

جیمین:یااااا خجالتم نده دیگه
جین : باشه باشه
جین :تو چی از کی دوسم داری هوووم
یکم فک کردم تا خواستم چیزی بگم که دوباره حرف زد
جین : اوه نکنه از اون روزی که  تو استخر دیدَم میزدی و گونه هات سرخ شده بودن و معلوم نبود چه فکرایی می کردی

با حرفاش دهنم باز مونده اون منو دیده خاک تو سرت جیمین خااااک آبرو واست نموند

جیمین:خوب خوووب آاااایش چی بگم فقط چشم بهت خورد
جین: اما اصلا شبیه کسایی نبودی که ...
جیمین:یا بسه دیگه چیزی نگو
جیمین:خوب بزار من بگم ، نمی دونم از کی چه طور چه جوری فقط عاشقت شدم حتی وقتی هایی که اذیتم میکردی دوست داشتم ولی میترسیدم بفهمی و از خودت دورم کنی

نفس عمیقی کشید و پیشونیش رو به پیشونیم تکیه داد
جین : دیگه نمی زارم آب تو دلت تکون بخوره جیمینم

 

___________________

سلاااااااام به همه بارونکاااااام😍
چه طورین خوشگلا🥰

خووووووب اینم از پارت اکلیلیمون 😍💕
اوخی دیدین چه طوری اعتراف کردن نازنازیام🥰🫂

می خواین این طوری ادامه بدم و پارت های قشنگ قشنگ بزارم یا یه جایی گند بزنم به رابطشون 🤣😈

مررررررسی روز خووووووش 💜💙

وت و کامنت یادتون نره 😘

* فرشته*Onde histórias criam vida. Descubra agora