جیمین ویو
این مدت واقعا روزای آرومی بود جین بیشتر روزا نبود و خیلی دیر وقت بر می گشت و بعد تعویض لباساش میومد اتاق منو پیش من می خوابید که باعث می شد خواب های خیلی راحتی داشته باشم
روی تاپ نشسته بودم و از منظره روبهروم لذت میبردم که با صدای دینگ گوشیم به خودم اومدم یعنی کیه
گوشی رو برداشتم و نگاهی کردم که باعث شد ابرو هام خود به خود بالا بره جین بود اون که گفته بود امروز خیلی سرش شلوغه پس چه طوری پیم فرستاده نکنه چیزی شده
وارد صفحه چت شدمپیام جین: سلام خوشگلم
خوبی فرشته من
نیم ساعت دیگه خونم بهتره حاظر و آماده پایین منتظرم باشی که می خواییم بریم بیرون، سوالم نکن ، یادت نره نیم ساعت وقت داری، فعلاذوق زه بلند شدم چشمی گفتم و به همراهش کلی هم قلب فرستادم
سریع دویدم عمارت ، وارد اتاقم شدم
جیمین:چی بپوشممممممم مننننننن
بعد کلی گشتن بالاخره یه چیز خوب پیدا کرد و کنار گذاشتمنگاهی به ساعت کردم که با دیدنش چشمام گرد شد فقط ۱۵ دیقه زمان موندههههه
سریع نشستم پشت میز و موهام رو شونه کردم و یه کرم صورت برداشتم و به صورتم زدم و کامل پخشش کردم یه خط چشمم خیلی نازک کشیدم و رژ صورتیمم زدم
لباس هامو پوشیدم و با زدن عطر کارم تموم شد نگاهی به خودم تو آیینه کردم عالی شدم
سریع کیف و گوشیم رو برداشتم و پایین رفتم هنوز وقت داشتم برای همین رفتم تو حیاط و روی تاپ نشستم تا بیادهوفی کشیدم چرا نمیاد گوشیم رو در آوردم نگاهی به ساعت کردم
خودش گفتهبود نیم ساعت ولی ۱۵ دیقه ست که دیر کرده
باصدای ماشین سرم رو بلند کردم که در بزرگ عمارت باز شد و ماشین جین اومد تو ، وسط حیاط نگه داشت و پیاده شد دیدم که داره میره تو پس بلند صداش کدوم
جیمین: جینی؟؟
برگشت طرف با دیدنم روی تاب به سمت من اومد
از چهرش کلافگی رو می تونستم ببینم
جین: خییییلی متاسفم دیر کردم تو ترافیک گیر کرده بودم
لبخندی زدم دستش رو گرفت خم شدم و بوسه ای به گونش زدم
جیمین: چرا اعصابت رو خراب میکنی چیزی نشد که
جین: آاااااح ، همسرم چه خوشگل کرده نکنه خبریه؟!
دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و نزدیکم شد ، هر دو دوستم رو روی سینش گذاشتم نگاهش کردم
جیمین:آره واسه همسرم خوشگل کردم مشکلیه
جین:که این طور ،خب نظرت چیه همسرت این یاقوتی صورتی رو بخوره هوووم ؟
گیج نگاهش یاقوت صورتی چیه دیگه تا به خودم بیام لباشُ رو لبام گذاشت
روی لبش لبخندی زدم منظورش لبام بود پس
یه دستش رو توی موهام برد دست دیگش رو از روی کمرم نوازش وار تا باسنم کشید و با رسیدنش به باسنم محکم تو چنگش گرفت و فشار داد که نالم در اومد
انگار که خوشش اومده محکم تر از قبل چنگ زد که این بار ناله بلند تری کردم کاراش داشت باعث میشد زیر دلم پیچ بخوره
انقدر غرق بوسه بودیم که کلا یادمون رفته بود وسطه حیاطیم و کلی آدم هست
آروم ازم جدا شد روی هر دو چشمم بوسه ای زد
تا خواستم چیزی بگم نگاهم رفت به پشت سرش که باعث شد از خجالت آب شم
جیمین:جی..جینی؟
جین:جانم
جیمین:پشت سرت و ببین
گفتم و خودمو تو آغوشش جمع کردم تا منو نبینن
همه محافظ ها و نگهبان ها از تعجب دهنشون باز مونده بود جین تا دهنش رو باز کرد چیزی بگه صدای داد رانگ بلند شد
رانگ :اگه جونتون رو دوست دارررررین برگردین سر کارتون سررررریع
همشون در کثری از ثانیه ناپدید شدن که رانگ برگشت طرف ما و تعظيمی کرد که جین سری براش تکون داد

أنت تقرأ
* فرشته*
عاطفيةچی میشه اگه مافیای ترسناک قصه ما دل به همسر اجبارییش که ازش متنفر بود و اون رو عامل بدبختی هاش می دونست ببنده جوری که که با نبود اون اکسیژنی برای تنفس نداشته باشه کاپل : جینمین تاریخ شروع : 1402/3/27 تاریخ پایان :1403/9/30 ( زیادی طول کشید 😅) خشن...