جیمین ویو
همون طور که به هم گفته بودن واقعا آدم ترسناکیه ولی نه اونقدر که همه دربارش می گفتن یه کوچولو فقط یه کوچولو ها شاید مهربونه .
بعضی وقت چون میترسیدم به حالت لیتلیم در می اومدم ولی اون هیچ وقت متوجه حرف هام و حالت هام نشده بود ولی فقط اون اوایل که یا بهتر بگم یکی یا دوهفته اولش این جوری بود
اما الان خیلی بیشتر باشه فقط داد میزنه
وقتی عصبی نیست واقعا اخلاقش بهتر میشه و حالت صورتش تغییر میکنهاینا به کنار تنها جای خوبش اینه که خیلی از روزها رو اصلا نیست پس روز هام واسه خودمه و میتونم کلی شیطونی و نقاشی کنم.
با وجود این که ازم خوشش نمیاد ولی هیچ وقت اجازه نداده که کارکنان بهم بی احترامی کنن و خوب از این کارش خیلی خوشم میاد
راستش من دوسش دارم نمی دونم از کی و چه طور ؟...ولی من عاشق برق چشماش شدم برق و درخششی که از همون بار اولی که تو عروسی دیدمش جذبش شدم
آااح من یه دیونم نه
اون شونه های پهنش آدم دلش می خواد سرش رو بزاره رو شوتش و بخوابه وقتی که دستشو میزاره رو کمرم یه حس آرامشی ازش میگیرم که انگار تاحالا نداشتم.متاسفانه اون جین بد اخلاق ، جذابه، سکسی نیست و چهار روز برای کاری رفته آمریکا
و من کلی حوصلم سر رفته انگار که وقتی بود پیشم بود که با نبودش بی حوصله ام
ولی تونستم از نبودش استفاده کنم و افکارم رو جمع و جور کنم
هومون طور که واسه خودم می گشتم صدای آبی رو تو استخر شنیدم نکنه جینه گفته بودن امروز برمیگرده آروم سمت صدا رفتم که جین رو تو آب دیدم با دیدنش چشمام چهار تا شد
چه بدنی داره واااااو شونه های پهنش دلم می خواد بهش دست بزنم و سرم و روشونه هاش بزارم، همون طور که غرق رویا بودم که پاشد و از کنار استخر چیزی برداشت که محو عضله هاش و سیکس پک هاش بودم کاش بتونم به همشون دست بزنم و ببوسم و کبود کنم ...
خاک تو سرم به چی فکر می کنم
من چرا انقدر بی حیا شودم
آاایش با لپای قرمز دویدم تو اتاقمجین ویو
بعد چند روز خسته کننده و شلوغ، بالاخره رسیدم خونه ، واقعا خسته بودم واسه ریلکس کردن بدنم رفتم تو استخر مدتی بود نشسته بودم و از گرمای آب لذت می بردم که با شنیدن صدای پایی چشمام رو باز کردم از آیینه کنار استخر دیدم که جیمین کنار در ورودی ايستاده و دوزدکی دیدم میزنه و واسه خودش ریز ریز میخنده
خندم گرفت ولی سریع خودم رو جمع کردم الان این فسقلی بدن منو نگاه میکنه اوکی پس واسه اینکه راحت تر ببینتم بلند شدم و کوکتل کنار استخر رو برداشتم با دیدن عضله هام دهنش باز موند و لپاش گل انداخت و سریع فرار کرد و رفت
صب کن ببینم اون الان چون بدنم رو دید خجالت کشید
خنده بلندی سردادم آاااح لعنتی این بچه چرا انقدر خوردنیه.باصدای آجوما که گفت شام حاضره از استخر دل کندم و خودم رو خشک کردم و لباس پوشیدم حوصله خشک کردن موهامو نداشتم واسه همین تو همونوحال ولش کردم ، رفتم تو سالن، میز آماده بود و خدمه داشتن غذاها رو میزاشتن جیمین پشت میز نشسته و منتظرم بود تا الان هر موقع که خونه بودم و با هم غذا می خوردیم منتظر اومدن من می موند
پشت میز نشستم که با صداش به طرفش به گشتم
جیمین :سلام خسته نباشی
جوابش رو آروم دادم، خواستم چیزی بگم که بلند شد رفت بعد چند دیقه برگشت ولی بایه حوله کوچیک
کنارم ایستاد و با مِن مِن گفت
YOU ARE READING
* فرشته*
Romanceچی میشه اگه مافیای ترسناک قصه ما دل به همسر اجبارییش که ازش متنفر بود و اون رو عامل بدبختی هاش می دونست ببنده جوری که که با نبود اون اکسیژنی برای تنفس نداشته باشه کاپل:جینمین تاریخ شروع 1402/3/27 مینی فیک چند پارتی (نهایتن ۱۰ پارت) خشن ، مافیایی...