part 16

769 82 39
                                    

ویو جین

بیرون رفتم و نگاهی به جاده کردم
جین:چه قدر دیگه میرسن؟
با آیپدی که دستش بود لوکیشنون رو چک کرد
رانگ : تقریبا ۱۰ دیقه دیگه
جین:اوکی
دستی به موهام کشیدم و نگران به رانگ نگاه کردم چه جوری بهش بگم آخه
وقتی نگاه خیرم را دید پرسید
رانگ:چیزی شده ؟
جین: نه یعنی آره آاااااح خدای من
رانگ :مشکلی پیش اومده نکنه مربوط به همسرتون ؟
سری به نشونه منفی تکون دادم
جین :نه، خوب راستش یکی قراره با محموله ها بیاد اینجا
اخمی کرد
رانگ : کی؟
جین: لی جونگ سوک
با شنیدن همین کلمه در عرض یک ثانیه اخماش باز شد و مات و مبهوت نگام کرد
آح لعنتی این چه طرز گفتنه آخه دیونه
دستمو جلو صورتش تکون دادم که به خودش اومد
جین : خوبی ؟
رانگ :ب...بله بله خوبم مشکلی نیست و... اومدنش به من ربطی نداره
آره جون خودت صورت رنگ پریدت و طرز نفس کشیدنت هم اینو میگه ولی بدون اینکه به روی خودم بیارم لب زدم
جین:باشه

بعد چند دیگه محموله با سوک رسیدن
وقتی سوک به سمت مون اومد نیم نگاهی به دست مشت شده رانگ کردم و سری تکون دادن اینا درست بشو نیستن

با جونگ سوک کلی از احتمال حملاتی که ممکنه اتفاق بیوفته حرف زدیم و برنامه هایی ریختم در این بین رانگ به هیچ عنوان حرف نمیزد مثل یه ربات بود که فقط دنبالم می اومد و حرف هامو تایید می‌کرد

با زنگ خوردن گوشیم دست از حرف زدن برداشتم ، خدمتکار عمارت بود
جین :بله
خدمتکار:قربان حال همسرتون دوباره بد شده گفتن بهتون نگیم ولی بهتره اطلاع داشته باشین

اخمی کردم دوباره

جین: باشه مواظبش باشین خودم رو میرسونم

قطع کردم که رانگ سریع به حرف اومد چه عجب بعد ساعت ها صداش رو شنیدم

رانگ :قربان مشکلی برای جیمین شی پیش اومده

آح درسته فقط به خاطر جیمین سکوتش رو شکست تو این مدت رانگ و جیمین خوب باهم صمیمی شدن بهتره بگم رانگ شده بهترین دوست جیمین جوری که بعضی وقتا اونقدر اسرار میکنه که رانگ رو میزارم و میرم از اون جایی که به رانگ اعتماد دارم به خاطر دوستشون خوشحالم ولی این باعث نمیشه حسودی نکنم خوب نصف توجهش رو به اون میده چی کارکنم

جین:آره باید بریم
سری تکون داد
رانگ :میگم ماشین رو آماده کنن
باشه ای گفتم و سمت جونگ سوک برگشتم
جین : بریم عمارت یکم استراحت کن بقیش رو فردا برسی میکنیم
جونگ سوک نگاه کوتاهی به رانگ کرد و دوباره سمت من برگشت
جونگ سوک :نه رئیس من میرم هتل بهتون....

میدونستم به خاطر رانگ رد میکنه واسه همین بین حرفش پردیم
جین:روی حرف من حرف نزن زود باشین
جین:رانگ !! به دکتر خبر بده می خوام بریم پیشش
رانگ :بله قربان

* فرشته*Where stories live. Discover now