جین ویو
رسیدیم عمارت و ماشین رو پارک کردم و خودم در رو برای جیمین باز کردم، کمکش کردم پیاده شه چهرش تو هم بود معلومه باز درد داره
به خودم تکیش دادم با هم راه افتادیم با نزدیک تر شدن به در اصلی یکی رو نشسته رو پله ها دیدیم
وقتی رسیدیم دیدم رانگه که سرش رو زانوهاش گذاشته و تو خودش جمع شده، معلومه که خوابه و سردشه
آهی کشیدم تا خواستم چیزی بگم جیمین با بیحالی صداش کرد
جیمین:رانگ ، راااانگ
کمی تکون خورد و سرش رو بالا گرفت که با دیدن ما مثل جت بلد شد سریع دست جیمین رو گرفت
باز این لوس بازیهاشون شروع شدرانگ: مینی خوبی دیگه دکتر چی گفت
جیمین:خوبم نگران نباش
رانگ :رئيس خوبه ؟تا خواستم دهن باز کنم که جونگ سوک با عجله بیرون اومد
سوک : قربان جاسوس رو دارن میارن اینجا
سری تکون دادم و اخمی کردم نباید جیمین ببینهجین:رانگ جیمین رو بگیر و ببرش تو اتاق پیشش بمون تا بیام
رانگ : بله قربانبوسه ای به گردنش زدم که رانگ دستش رو دور کمر جیمین انداخت و محکم گرفتش و باهم دیگه رفتن تو
سمت جونگ سوک برگشتم که زل زده بود به رانگ که داشتن میرفتن توسرفه ای کردم که به خودش اومد
جین:برای چی میارنش اینجا
سوک:رئيس می خواد ازتون قول بگیره که در امان بمونه به این شرط می خواد لو بده برای کی کار میکنه
هومی کشیدم و پوزخندی رو لبم اومد روباه مکّار
جین: جالبه خیلی جالبهجیمین ویو
نگاهی به اون پسره کردم تا حالا ندیده بودمش
ولی وقتی جین گفت بریم تو بیخیال کنجکاویم شدم از رانگ میپرسم کی بودبعد این که وارد اتاق شدیم رو تخت نشستم که رانگ پتو رو روم انداخت و کنارم نشست
رانگ: دکتر چی گفت ؟ مشکل جدی که نداری
سری تکون دادم و آروم شروع کردم به گفتن چیزایی که دکتر گفته بود رانگ بعد جین اولین فردی بود که بهش درباره لیتل بودنم گفتم و همین طور دلیلش رو ولی هنوز با جین درباره این موضوع حرف نزدیم یعنی بهتره بگم هر بار که خواستم بگم یه مشکلی پیش اومده و نشده که بگم ، البته چیز مهمی هم نیست که باید بدونه
بعد گفتن همه چیز از خجالت سرمو پایین انداختم که صدای ذوق زده رانگ رو شنیدم
رانگ : واااااو یعنی میتونم عمو شممممم خداااا وااای خیلی خوشحالم برات مینی خدای من عرررررررر مثل خر ذوق دارم یعنی وقتی بچه دار شین شبیه تو میشه کیوت و خوردنی ولی کاش شبیه جین هیونگ نشه بد اخلاقه ولی نشنوه ، خیلی خوشحال شدم تبریک میگم جیمینی قشنگم
YOU ARE READING
* فرشته*
Romanceچی میشه اگه مافیای ترسناک قصه ما دل به همسر اجبارییش که ازش متنفر بود و اون رو عامل بدبختی هاش می دونست ببنده جوری که که با نبود اون اکسیژنی برای تنفس نداشته باشه کاپل:جینمین تاریخ شروع 1402/3/27 مینی فیک چند پارتی (نهایتن ۱۰ پارت) خشن ، مافیایی...