part 12

943 104 10
                                    

جیمین ویو


با برخورد نور مزاحمی غلتی زدم و به کمر خوابیدم دلم میخواد بیشتر به خوابم ولی انگار سیر شدم چشمام رو باز کردم که  طرح های روی سقف رو دیدم ماله اتاق جین بود
پلکی زدم من جدن این جاچیکار می کنم کمی فکر کردم که تمام اتفاقات دیشب رو یادم اومد
با ترس پریدم و نشستم رو تخت
اون زن...
هرزه...
تفنگ ...
شلیک...
صدای گلوله ...
خون....
جین ....

با یاد آوری جین از رو تخت سریع بلند شدم که برم ولی پام به چیزای عجیبی خورد با تعجب زیر پام رو نگاه کردم با دیدن اون قرمزی ها چشمام چهار تاشد اینا چیه!!!!
سرم رو بلند کردم و نگاهی به اتاق کردم که این بار چشمام به جای چهار تا شدن هشت تا شد این جا چی شده
کل اتاق رو گل‌های رز قرمز  پوشیده شده
زمین پر از گل برگ های گل رز
جیمین : خدای من اینجا شبیه بهشته
به ذوق درو اتاق چرخیدم و که چشمم به تخت افتاد یه دست گل بزرگ گل رز
آروم برش داشتم و بویدمش
جیمین:آاااح بوی خیلی خوبی میده
همون طور که مشغول دسته گل تو دستم بودم متوجه باز بودن در بالکن و ادامه دار بودن گل برگ های روی زمین شدم
با همون گل ها رفتم و در نیمه باز رو کامل باز کردم
جیمین:واااااااای
انگار لال شده بودم خدای من کل بالکن با گل های رز سفیر تزئین شده مثل یه رویاست

روی میز دونفره کنار بالکن یه صبحانه خیلی زیبا چیده شده بود که وسطش اندازه دسته گل تو دستم گل رز سفید تو گلدون گذاشته شده بود که زیباترین صحنه رو درست کرده بود
ولی جین کجاست  مطمعنم کار خودشه چون کسی جرعت نداره تو عمارت و اونم تو اتاق جین همچن کاری کنه پس کار خود رمانتیکشه
برگشتم داخل و نگاهی به سرویس بهداشتی و حموم کردم ولی نبود
یعنی کجا رفته خواستم از اتاق خارج شم که با دیدن کاغذی که با یه گل آبی رنگ به در چسبیده بود برداشتم انگار یادداشته
گل رو از کاغذ جدا کردم و نامه رو باز کردم

نامه جین: صبح بخیر گل رز خوش بوی من ، خوب خوابیدی قنده عسلم، متاسفم که الان پیشت نیستم یه کار خیلی فوری پیش اومد که مجبورم برم
راستی از سوپرایزم خوشت اومد تو بالکن یه بهشت واست درست کردم تا با فرشتم توش صبحونه بخوریم ولی نتونستم بمونم پس منتظر من نمون
صبحونه رو بخور زود برمیگردم
عاشقتم ♡

لبخنده گنده ای زدم و بوسه ای به برگه زدم و با خوشحالی دنبال گوشیم گشتم تا بهش زنگ بزنم
جیمین:آااااح یعنی کجاست
اوه پیداش کردم برش داشتم و شماره جینی رو گرفتم
کلی بوق زد ولی جواب نداد با فکر این که دیگه جواب نمیده خواستم قطع کنم که صداش تو گوشم پیجید
جین:بله
جیمین:سلاااااام جینی
منتظر یه سلامی چیزی بودم ولی هیچی نگفت و گلوش رو صاف کرد
جین:چیزی شده ؟
آخمی کردم چشه ؟ ولی با یاد آوری این که ممکنه کنارش کسی باشه آروم گفتم
جیمین:کسی پیشته که نمی تونی حرف بزنی
جین:درسته
جیمین : باشه ممنون واسه گل ها عاشقشون شدم
وقتی چیزی ازش نشنیدم صداش زدم که صدای دینگ پیام اومد گوشی رو از گوشم فاصله دادم و پیام رو باز کردم جین بود
پیام جین:منم عاشق تو شدم فرشته
با خوندن پیامش خنده بلندی کردم
جیمین: منم عاشقتم باشه باشه دیگه مزاحمت نمیشم
جین:باشه
جیمین:راستی زود بیا که منتظرت میمونم تا باهم صبحونه بخوریم باشه
دوباره صدای پیام اومد و بازش کردم
پیام جین :بیبی لطفا صبحونت رو بخور نباید با معده خالی بمونی باید مواظب سلامتیت باشی هووووم ؟
آخمی کردم و با حرس گفتم
جیمین:  نوچ نوچ منتظرت میمونم تا بیای ولی به خاطر این که عاشقتم یه کی از پنکیک هارو می خورم
جین:که این طور باشه سریع خودم رو میرسونم
جیمین:باشه بای بای
بدون گفت جیزی گوشی رو قطع کرد که دوباره پیام اومد
پیام جین: دوست دارم ♡
منم در جوابش یه دوست دارمی با یه قلب و کلی شکلک واسش فرستادم
گوشی رو کنار گذاشتم ، رفتم تو بالکن و یه کی از اون پنکیک  هارو برداشتم و خوردم
جیمین:خوب الان چیکار کنم
می فکر کردم تا ببینم تا بیاد چه جوری خودم رو سرگرم کنم نگاهی به لباس هام انداختم
جیمین: اوه برم حاضر شم تا وقتی بیاد خودم رو خوشگل تر کنم
با خنده طرف اتاقم رفتم



* فرشته*Where stories live. Discover now