هشدار❌:
این پارت کلا +۱۸ و دارای صحنه های جنسی میباشد.😅
اگه بچه های معصوم و پاکی هستید ،نخونید تا پارت بعدی رو بگذارم😁
باتشکر 🌹.........
بوسه های خیسی روی سینه و گردن ژان جا میگذاشت.
و هر از گاهی گاز های آرامی هم میگرفت.
ژان لب هاشو به هم فشرد.
ییبو پوزخندی زد و تکون ریزی خورد: کل بدنت پر از جای دندونای یه گرگ شده!
ژان دستی به کمر ییبو کشید و لبخندی زد: میبینم هاپو کوچولوی من خیلی بامزهست.
ییبو اخمی کرد و با مشت به سینه لخت ژان زد: تو بازم به من گفتی هاپو؟
ژان با دستش بیشتر کمر ییبو را لمس کرد: آره ،تو هاپو کوچولو منی!
ییبو قیافه چندشی به خودش گرفت و خواست بلند شود که، ژان با یه حرکت سریع رو زمین اسیرش کرد و روش خیمه زد.
ییبو با چشم های شوکه به ژان نگاه کرد، احساس گرما میکرد، انگار اتاق گرم تر شده بود، خیلی گرم تر....
ژان خم شد و بوسه ای روی لب های ییبو زد.
بوسه ای کوتاه و سریع.
نگاهی به صورت زیبا و بی نقص ییبو انداخت.
ییبو ناله ریزی کرد : ژان ...دستم!!!
ژان سریع فاصله ای ایجاد کرد: معذرت میخوام،ببینم دستت رو؟
ییبو لبخندی زد: چیزی نیست.
ژان اخم ریزی کرد: باید مطمئن بشم.
ییبو بوسه ای به گونه ژان زد: من خودم طبیبم ،میدونم که میگم.
ژان : بهت اعتماد کنم؟
ییبو با لبخند سری تکان داد و ژان رو روی خودش کشید.
ژان این بار با ملاحظه دست ییبو، آروم شروع به بوسیدنش کرد.
لب هاش بین گردن و چانه ییبو در گردش بود.
بوسه عمیقی به گردن ییبو زد و ییبو آرام نالید: ژاااان.
ژان نیشخندی زد و اینبار عمیق تر بوسید.
دستش را به یقه هانفوی ییبو رساند و پایین تر رفت، با رسیدن به نیپل ییبو،گردنش رو عمیق تر مارک کرد.
ییبو تکان ریزی خورد.
ژان دست هایش رو نامنظم روی سینه ییبو میکشید و با برآمدگی کوچک آن بازی میکرد.
ییبو احساس میکرد هر لحظه که میگذرد بدنش بیشتر واکنش نشان می دهد و دیکش سخت تر.
ژان بند هانفوی ییبو را باز کرد.
بدن ییبو همچون شکوفه های بهاری زیبا و بی نقص بود.
از روی ییبو بلند شد و کمک کرد هانفویش را کامل در بیاورد.
خودش هم هانفوی بازش را در آورد.
و دوباره روی ییبو خیمه زد.
این بار شروع به بوسیدن نیپلش کرد.
ییبو : اههه... ژان
ژان عمیق تر بوسید ، و پایین تنه اش رو روی پایین تنه ییبو مالید.
ییبو دیگر توان اش را از دست داد و بلند نالید: ژژژااااان... اههه
ژان این بار با سرعت بیشتری پایین تنه شان را بهم مالید .
پاهای ییبو رو باز کرد و خودش رو بیشتر فشرد.
ییبو احساس میکرد شلوار های تنشان اضافه هست.
ژان هر بار با شدت بیشتری نیپلش رو میخورد و پایین تنه اش را تکان میداد.
ییبو با دست سالمش چنگی به موهای ژان زد: ژان... اینطوری.... نمیشه.
ژان نگاهی به ییبو انداخت.
ییبو شلوارش رو در آورد و به گوشه ای انداخت.
پاهایش را باز کرد و سوراخش رو به نمایش گذاشت: دیکت رو بگذار داخلم!
ژان با دیدن سوراخ تنگ و دست نخورده ییبو لیسی به لبانش زد: ییبو من نمیدونم چطوری انجامش بدم، میترسم...آسیب ببینی.
ییبو لبخندی زد و سینه ژان رو نوازش کرد: ژان میدونم مراقبمی، بهت اطمینان دارم.
ژان لبخندی زد، و صورتش رو جلو برد، بوسه ای خیس روی لب های ییبو کاشت.
ییبو مسخ بوسه شده بود.
ژان دستی به ران های سفید و کم موی ییبو کشید و نگاهی به دیک بزرگ و سفت شده و سپس به سوراخ تنگش کرد.
ییبو رو به حالت داگ استایلی در آورد ، با دست هایش شروع به مالیدن کرد.
گازی از لپ باسنش گرفت: پاهاتو بیشتر باز کن.
صداش دو گرگه شده بود.
ییبو لرزید و پاهایش را بیشتر باز کرد.
با احساس خیسی روی سوراخ باسنش تعادل رو از دست داد و روی زمین افتاد: ژاااان. میشه ب......بر...بریم رو تخت؟
ژان بدون هیچ حرفی مشغول لیسیدن سوراخ ییبو بود.
ییبو بیشتر لرزید: آههه ...ژاا...ژااان
ژان این بار زبونش را وارد سوراخ ییبو کرد و بیشتر مکید.
ییبو روی زمین سفت سقوط کرده بود، چشم هایش از لذت بسته و مدام مینالید.
ژان زبونش رو از سوراخ ییبو بیرون کشید.
با دست ضربه ای به باسنش زد.
ییبو همزمان نالید.
ضربه دوم محکم تر فرود اومد: اههه ژااان.
ژان به واکنش کیوت ییبو خندید.
سمت ییبو رفت ،بلندش کرد و سمت تخت حرکت کرد.
ییبو را آرام روی تخت گذاشت.
بوسه ای به پیشونی اش زد: ییبوی من، مطمئنی؟
مکثی کرد و چیزی که توی ذهنش بود رو بیان کرد: تو مردی، مطمئنی میتونم بگذارم داخلت؟ ( گویا برای ژان هنوز عجیبه)
ییبو لبخندی زد و دستی به پوست برنزه ژان کشید.
بوسه ای روی گردنش کاشت: ژان اینکه بگذاری داخلم
لبش را آرام گزید: منو تبدیل به زن نمیکنه، پس کارتو بکن.
ژان سری تکان داد و شلوارش را در آورد، ییبو با دیدن عضو سخت و کلفت ژان ،آب گلویش را قورت داد.
ژان روی قسمت دیگه ای از تخت دراز کشید: بیا روی من.
ییبو روی ژان رفت.
ژان بوسه ای به شونه ییبو زد: عزیزم برعکس شو، باسنت رو بیار سمتم.
ییبو سریع باسنش را سمت ژان برد.
ژان نیشخندی زد و مشغول مکیدن شد.
ییبو نگاهی به دیک سفت ژان انداخت، مردد بود، ژان ضربه ای به باسن ییبو زد: بیکار نباش.
ییبو عضو ژان را گرفت و پمپش کرد.
ژان از لذت چشماش را بست و ییبو این بار با سرعت بیشتری پمپ کرد.
ژان هم دیک ییبو رو گرفت و مشغول پمپ کردن بود.
دوتا از انگشت هایش را لیسید و روی حفره ییبو کشید.
و به آرامی واردش کرد.
ییبو با صدای بلند نالید و لیسی به عضو ژان زد: اههه
ژان شروع کرد به عقب جلو کردن انگشتش: خوب خیسش کن که اذیت نشی.
و دومین انگشتش را هم اضافه کرد.
ییبو چشمانش را از درد بست و عضو ژان را عمیق تر وارد دهانش کرد.
هردو نالیدن، ژان مشغول به فاک دادن ییبو با دستانش بود.
سرعت دستاش به شدت زیاد بود و ییبو نمیتونست روی کارش تمرکز کند .
انگشت های بعدی هم کم کم اضافه شدند.
با سرعت داخل ییبو حرکتشون میداد و دیواره هایش رو لمس میکرد.
با برخورد انگشتای ژان به نقطه حساسش بلند نالید: اههههههه
ژان این بار محکم تر به اون نقطه ضربه زد و ییبو بلند بلند ناله کرد: ژااان...اهههه...ننننقق.اههه
بعد لحظاتی کوتاه ییبو نالید: م....من ...داااا...رم میام.
ژان متوقف شد و انگشت هایش را بیرون کشید.
ییبو را به طرف دیگه تخت پرت کرد و روش خیمه زد، بوسه ای خیس شروع کرد.
همزمان عضوش را بین پاهای ییبو میکشید.
ییبو بیشتر نالید.: ب...سه...ااااااه
ژان بدون اینکه بین بوسه فاصله ای ایجاد کنه، پاهای ییبو رو باز کرد و عضوش را تنظیم کرد.
فشار آرامی داد و کم کم همه عضوش را وارد کرد.
سوراخ ییبو کاملا گشاد و آماده بود.
ییبو بوسه را شکست و نالید: ژاااان
ژان بوسه ای روی پیشونیش زد: جانم
ییبو چنگی به سینه ژان زد: اههه در...درد ..داا...ره
ژان سری تکون داد: تا نخوای حرکت نمیکنم.
بوسه ای به شونه ییبو زد.
و با انگشت اشارش صورت ییبو را نوازش کرد.
صورتش پر از عرق های ریز و درشت شده بود
موهای همیشه مرتبش ،شلخته و بدنش پر از مارک بود.
ییبو نگاهی به ژان انداخت و اخمی کرد: چرا اینطوری نگام میکنی!
ژان آرام خندید: چون خیلی زیبا شدی ملکه من!
ییبو نیشگونی از بازوی ژان گرفت: مرتیکه عوضی ،الان موقع مسخره کردنه.
ژان : تو خیلی بامزه ای!
ییبو چشم غره ای رفت: ده هزار بار بهت نگفتم من بامزه نیستم؟؟
ژان عضوش را بیرون کشید و ضربه ای زد.
ییبو چشم هاشو بست: اههه
ژان بوسه ای به شونه ییبو زد: اتفاقا تو بامزه ترین شخص دنیایی. لپ هات، اههه لعنت، لبات
و ضربه هاش رو تند تر کرد.
ییبو فشاری به بازوی ژان داد: م.....من....با...مز...اههههه ....نی..اههه ژااان.
ژان نیشخندی زد: بامزه و لج بازی... حتی تو این حالت هم داری باهام بحث میکنی.
ضرباتش به تند ترین حالت رسید و محکم به نقطه حساسش میکوبید.
صدای ناله هایشان ،اتاق را پر کرده بود.
همزمان عضو ییبو را گرفت و پمپ کرد و سریع تر داخلش کوبید.
ییبو به خود می پیچید : ژاااان.....من ...دارم ....اهههههه
و تو دستای ژان کام شد.
ژان هم ضربات آخر را محکم تر کوبید و داخل ییبو به آرامش رسید.
هردو نفس نفس میزدند.
ییبو : من...بامزه... نیستم.
ژان تک خندی زد و بوسه ای روی گردنش گذاشت: تو فوق العاده ای.
_____________________
سلام عشقا😉
حالتون چطوره؟
کی زارتان زورتان میخواست، میخوام این پارت رو تقدیمش کنم😆
دوستان پارت نوشته شده بود اما من خورده بودم به پایان نامه و اصلا وقت نمیشد آپ کنم.
از این به بعد حتما آپ میشه.
امیدوارم اینجانب بنده حقیر رو ببخشید🤧
و اینکه نظر هم یادتون نره🤗
عشق میکنم با کامنتای قشنگتون و دوست دارم باهم صحبت کنیم😉
کامنت و ووت فراموش نشه🙂
ماچ بهتون 😘
YOU ARE READING
𝐵𝓁𝓊𝑒 𝑅𝑜𝓈𝑒
Romanceپادشاه شیائو بعد از ده سال صاحب ولیعهد شده بود. ولیعهدی که پیشگو ، در تقدیرش سیاهی ،تیرگی و معشوقی مرد دید. و برای جلوگیری از این تقدیر ، پیشنهاد داد همه پسرانی که شش سال بعد متولد می شوند را سر نگون کند. چی میشه اگه اون شخص زنده بمونه و شیائو ژان،...