***
چانیول فکرش تماما درگیر بکهیون و چالش های زندگی اون بود
روی زمین قدم میزد اما روحش بند زمین نبود
با وجود اینکه میدونست چیزی به پایان خودش نمونده بازم همه ی نگرانی ها و فکر و ذکرش حال بکهیون بود...
تا اینکه یکی توی پیاده رو، مقابل یه رستوران توجهشو به خودش جلب کرد..
یکی که کاستوم عروسکی خرس به تن داشت و برای جذب مشتری کارای عجیب غریبی میکرد :_ اگه بتونین حدس بزنین اینایی که توی دستمه چی ان یه پرس غذا ی رایگان بهتون تعلق میگیره..بفرمایین بفرمایین!
+ آهای آقا خرسه..بیا ببینم چی تو دستت داری؟!
چانیول با نزدیک تر شدن بهش گفت و اون دستاشو مقابلش باز کرد..
مقداری پودر سفید رنگ که توی هر دو دستش ریخته بود..+ اینا جفتشونم یکی ان؟
یا باهمدیگه فرق دارن؟_ خب اینو شما باید حدس بزنین آقا!
چانیول خندید :
+ شاید در ظاهر اینطور به نظر نیاد ولی واقعا چالش سختیه..
بدون چشیدن نمیشه حدس قاطعانه ای زد..
ممکنه نمک باشن ولی شبیه شکر هم هست
میشه جفتشم نمک یا شکر باشه
یا میشه یکی شون نمک باشه و یکیشون شکر باشه..
فکر نمیکنی این چالش واسه یه پرس غذا یکم زیادیه؟و کاملا ناگهانی ، مرد کاستوم پوش با ریختن محتوای دستش به روی زمین سیلی محکمی در گوش چانیول خوابوند :
_ پس چی باعث شد با یه شباهت رنگ چشمی به این نتیجه برسی که اون مرد حتما پدر بکهیونه؟!
چانیول که با خوردن سیلی ناگهانی و بی دلیل از مرد کاستوم پوش مقابلش شوکه شده بود با عوض شدن صداشم شوکه تر هم شد :
+ پدر!؟
اون لوسیفر بود...
یقه ی پسرش رو گرفت و به دیوار کشیدش :_ این بیرون پره از میلیون ها آدم که رنگ چشماشون مثل همه..
همشون پدر و پسرن؟!!!هااان؟؟!!!چانیول داشت خفه میشد..
اما بیشتر از نگرانی برای بند اومدن نفس خودش از حرکت پدرش شوکه شده بود :+ یعنی شما میگین اون پدر بکهیون نیست؟!
با صدایی که داشت به زور از گلوش بیرون میومد ، ضعیف پرسید و لوسیفر رهاش کرد :
_ من نگفتم پدرش هست یا نیست..
فقط دارم میگم حق نداری با یه شباهت ظاهری به چنین نتیجه ای برسی
حتی چشم ها هم اشتباه میکنن آئور
چطوری وقتی بدون مزه کردن نمیتونی نمک و شکرو از هم تشخیص بدی ولی میتونی با یه شباهت رنگ چشمی چنین تهمت بزرگی به یه نفر بزنییی؟!!عجیب بود ، شیطان...کسی که تمام عمرش در تلاش برای نابودی وجهه و آبروی آدمیزاد بود الان داشت از حق یکیشون دفاع میکرد
و چانیول هرچقدر برای این مسئله دنبال دلیل میگشت چیزی نمیتونست پیدا کنه!
BẠN ĐANG ĐỌC
Mania Demiurge | آفرینشگر شیدایی
Lãng mạn"بکهیون ، پسری نابیناست که از وقتی یادش میاد توی واتیکان ، دولت شهرِ خودمختارِ رُمِ ایتالیا ، تحت نظارت رهبران روحانی کاتولیک به عنوان یک کِشیش آینده تربیت شده و ...