تو عمر منی

490 67 40
                                    

بخش اول: تو عمر منی

شیشه عمر من هم بدون تو میشکنه! تو همه امید من برای زندگی کردن بودی!

****************************

مثل تنهایی ِ خودم ساکت

مثل تنهایی ِ خودم سر سخت

مثل تنهایی ِ خودم وحشی

مثل تنهایی ِخودم بدبخت !

****************************

بدون توجه به غرغرهای زن، مشغول پوشاندن لباس به پسرش بود. لبخندی روی لب‌هاش داشت. سرش رو خم کرد و با کمک دهان و شکم پسرش صدا درآورد؛ طوری که تونست صدای خنده‌های پسر رو بشنوه. مرد با شنیدن صدای خنده‌های بچه‌ش لبخندش عمیق‌تر شد و گفت: 

عمر منی لیکو! بابا جان بدون تو نمیتونه! 

پسر که انگار می‌فهمید منظور پدرش چیه، محکم دست‌هاش رو بهم کوبوند و همین حرکت قلب جان رو ذوب کرد. با شنیدن صدای همسرش از عصبانیت چشم‌هاشو بست:

جان سریع‌تر لطفاً... مادرم میخواد برای آخرین بار لیکو رو ببینه. پروازش دیر میشه. 

جان بدون توجه و با حوصله مشغول پوشوندن لباس‌های گرم به پسرش شد. هوا سرد بود؛ برای همین نباید پسرش مریض میشد، وگرنه قلبش می‌گرفت... زن با دیدن خونسردی جان با صدای بلندی گفت:

جان اصلاً توجه میکنی چی میگم؟ 

این بار مرد هم با عصبانیت گفت:

میخوای لیکو رو بدون لباس توی این هوای سرد ببرم بیرون سرما بخوره؟ خوبه داری میبینی چه برفی داره میاد! 

زن یک دستش رو به کمرش تکیه داد و گفت:

امیدوارم اون دادخواست طلاق لعنتی فقط قبول شه از این زندگی لعنتی خلاص شم. 

مرد پوزخندی زد. پسرش رو توی آغوش کشید و گفت:

وقتی وارد این زندگی شدم فقط 22 سالم بود، هیچی نمی‌فهمیدم. ازدواج با تو دستور مادرم بود. پس فکر نکن من با عشق و علاقه پای این زندگی موندم. اگه لیکو نبود، حتی یک لحظه هم تو این خونه دووم نمیاوردم. 

و بعد از گفتن این حرف پسرش رو به آغوش کشید و از خونه بیرون زد. انگار لیکو هم فهمیده بود یک چیزی درست نیست؛ چون انگشت شستش رو توی دهانش فرو برده و با بهت به پدرش خیره شده بود. جان سریع به سمت ماشینش حرکت کرد. پسر رو روی صندلی محافظ گذاشت و بعد گونه‌ش رو نوازش کرد و گفت:

بریم مادربزرگت رو ببینیم! 

و بعد خودش به سمت صندلی راننده رفت. هوا سرد بود... برف می‌بارید. جان نفس عمیقی کشید و ماشین رو روشن کرد. همیشه از مسیر ویلا به خونه خانم چان رو به زحمت طی میکرد. هم از رفترهای زن اذیت میشد و هم مسیر اونطور که باید هموار نبود! همین باعث میشد حس منفی داشته باشه. 

𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑟𝑒 𝑇ℎ𝑒 𝑆𝑢𝑛 𝑂𝑓 𝑀𝑦 𝐿𝑖𝑓𝑒Where stories live. Discover now