نفس نفس زنان وارد اتاقش شد ، اروم روی تخت نشست.
به چند دقیقه قبل فکر کرد ، چطور تونسته بود زیر اون نگاها و در حصار اون دستا طاقت بیاره و همونجا تو بغلش از هوش نره؟!از اینکه همچیو بهش گفته بود پشیمون بود ، اگه با فهمیدن نقطه ضعفش اذیتش می کرد یا ازش سو استفاده می کرد چی؟
موهاشو چنگ زد و قطره اشکی از کنار گونش سر خورد ... باید خودشو قوی نشون میداد ، باید بهش می فهموند ، اونقدرام ضعیف نیست!از رو تخت بلند شد ، سر و صدایی از اشپزخونه میومد که نشون میداد بقیه ام دیگه بیدار شدن .
سر و روشو مرتب کرد و بیرون رفت ، جلوی اتاق جهوا ایستاد و در زد ، با شنیدن"بله"وارد اتاق شد.
سونهی:"صبح بخیر ، وقت صبحانس"
جهوا:"نمیخورم"
سونهی:"ولی باید بیاید نمیشه که ..."
جهوا عصبی غرید:"باید ، نبایدارو تو تعیین میکنی؟"
سونهی سر به زیر گفت:"نه ، ببخشید ... با اجازه!"
از اتاق بیرون اومد ، بعد از اینکه به خانم جئون اطلاع داد که جهوا قصد نداره صبحانه بخوره و اونهاهم مرخصش کرده بودن ، به اشپرخونه برگشت .
تا بعد از اینکه صبحانشونو خوردن صبر کرد ، باید با جئون حرف می زد ، خیلی چیزا بود که باید بهش میگفت و شاید بهش هشدار میداد!البته اگه جرعتشو پیدا می کرد.
نیم ساعت بعد جلوی در اتاق کار جئون ایستاده بود ، برای در زدن تردید داشت .
اگه مشغول کارش بود و مزاحمش میشد چی؟!هرطور که شد ریسکشو پذیرفت و در زد ، با تایید از طرف جئون وارد شد.
جونگکوک سرش تو برگه هاش بود و انتظار داشت حالا یه قهوه با شکلات تلخ جلوی روش قرار بگیره.
اما با سکوتی که طولانی شده بود سرشو بالا اورد.جونگکوک:"تو اینجا چیکار داری؟"
سونهی:"میخواستم باهاتون حرف بزنم"
دوباره سرش تو برگه هاش فرو رفت:"بگو میشنوم"
سونهی دستای خیس از عرقشو توهم مشت کرد و تمام قدرتشو به زبونش رسوند:"من ... من برای اولین بار ، تنها نقطه ضعفم زندگیمو به یه مرد گفتم ..."
سونهی:"البته که شما منو تحت فشار قرار دادید"
جونگکوک هنوز هیچ ری اکشنی نشون نداده بود و سونهی هم به حرفاش ادامه داد:"این ... به این معنی نیست که شما با دونستن نقطه ضعفم ، از من سو استفاده کنید ..."
ناگهان سرش از روی میز بلند شد و با ابروهای درهم به سونهی چشم دوخت:"چی گفتی؟"
سونهی:"من ... فقط خواستم هشدار بدم"
جئون هرلحظه ابروهاش بیشتر بالا میرفت ، از پشت میزش بلند شد ، از دورش گذشت و گوشه میزش نشست.
YOU ARE READING
𝗜𝗡𝗨𝗥𝗘 | عادت
Fanfiction《+عشق تو هیچوقت امن نبود ... مثل رقصیدن روی پرتگاه که من هربار سقوط کردم. _میترسم نتونم بزارم بری ... +پس نزار برم +نمیتونی تظاهر کنی که دلت برام تنگ نشده _ مطمئن باش هرکیو بیشتر از من دوست داشته باشی ازت میگیرم .》 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝘿𝙧𝙖𝙢𝙖, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣...