با نگاهی که ناامیدی توش موج میزد پشت به جونگکوک روی تخت دراز کشید:"دیگه فایده نداره ، م-ماریا برگشته ، من هرکاریم بکنم دیگه فایده نداره"
جونگکوک:"چرا داره"از اینکه سونهی بخاطر این موضوع ناامید و دلشکسته شده بود ناراحت بود و خودش رو مقصر میدونست چون در تمام مدتی که سونهی اطرافش بود اون خودش بود که بخاطر سونهیه گذشته ، سونهی الان رو از خودش دور کرده بود.
جونگکوک:"تو میتونی همچیو عوض کنی"
سونهی:"هیچی عوض نمیشه"
جونگکوک:"من میتونم فراموشش کنم اگه تو بخوای یکاری بکنی"
سونهی:"اونی که 10 سال تو معزت هک شده دیگه فراموش نمیشه"
جونگکوک:"چرا میشه اگه .."
سونهی:"میشه تمومش کنی؟دیگه نمیخوام ادامه بدم"
دهانش باز مونده بود و حرفش دیگه ادامه پیدا کرد.
نمیتونست دلخور باشی ، اما تمام تلاشش رو کرد تا سونهی متوجه تظاهرش به دلخور بودن بشه اما اون بی حال تر از اون بود که حتی موقعه بیرون رفتن جونگکوک از اتاق بهش شب بخیر بگه و همچنان پشت بهش خوابیده بود.نمیدونست دو شبانه روز نخوابیدن چه بلایی سرش اورده بود که مقاومتشو شکست و حتی نفهمیده بود که کی خوابش برده.
اما بازهم روی بام بود ، و اینبار همچیز زیر پاش میچرخید و بشدت باعث سرگیجه و حالت تهوعش میشد.
اینبار زمزمه هایی که تبدیل به فریاد شده بودن کنار گوشش بود و داشت پرده گوشش رو پاره میکرد و تنها چیزی که سونهی رو بهش مجاب میکردن خودکشی بود.
خسته شده بود ، دیگه تحملشو نداشت حتی با گرفتن گوشهاش هم نتونسته بود ذره ای از اون صدارو کاهش بده.
سرش گیج میرفت و فوبیاش به ارتفاع حالا تبدیل به علاقه زیادی شده بود که هر لحظه وسوسش میکرد تا از بام پایین بپره و خیال خودش و اون فریاد های ازار دهنده رو راحت کنه.حالا انگار اون فریادها بهش نزدیک شده بودن و مغزشو پودر میکردن که با حالت تهوع شدید از خواب پرید.
حس میکرد هنوز روی بام ایستاده و زمین اطرافش در حال چرخش بود و ارتفاع تختی که روش بلند هر لحظه از زمین بیشتر میشد.
بدون اینکه توجهی به ساعت داشته باشه شروع کرد به جیغ زدن ، گوش هاش رو گرفته بود و فقط جیغ میزد تا بلکه اون فریاد هارو خنثی کنه.
در اتاقش بشدت باز شد و نفهمید چطور جونگکوک فاصله در اتاق رو تا تخشتش طی کرد و دستشو روی دهنش محکم نگهداشت و صدای جیغ هاش رو خفه کرد.
با دستاش ساعدش رو چنگ میزد تا دستشو از روی دهنش برداره.
جونگکوک:"جیغ نزن تا دستمو بردارم"
YOU ARE READING
𝗜𝗡𝗨𝗥𝗘 | عادت
Fanfiction《+عشق تو هیچوقت امن نبود ... مثل رقصیدن روی پرتگاه که من هربار سقوط کردم. _میترسم نتونم بزارم بری ... +پس نزار برم +نمیتونی تظاهر کنی که دلت برام تنگ نشده _ مطمئن باش هرکیو بیشتر از من دوست داشته باشی ازت میگیرم .》 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝘿𝙧𝙖𝙢𝙖, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣...