شاید نباید انقدر زود میپذیرفت اما ، یجایی اون گوشه های قلبش ، به اینکه هرروز با جونگکوک برخورد داشته باشه ، باهم حرف بزنن یا بحث کنن
به اینکه هرروز ببینتش ، باهاش شوخی کنه راضی بود.
اون تمام ضد و نقیض ها و رفتارهای مختلف جونگکوک رو پذیرفته بود ، میدونست اشتباهه اما جلوی قلبشو که نمیتونست بگیره.
درواقع میشه گفت اونقدراهم نباید به این حسش پرو بال میداد اما ، بهرحال میدونست که جایی توی دلش علاقه به اون کاشته شده.
نگاه جونگکوک بازهم بی حس بود ، اما اون دیگه مشکلی باهاش نداشت.
به حرفش ادامه داد:"الان میخوام توضیح بدی ... همین الان!"
با تحکم گفت:"بشین"
از اینکه هر دقیقه لباس خیسش به تنش میچسبید و برامدگی های بدنشو به نمایش میزاشت و هردقیقه مجبور بود تا اونو از بدنش فاصله بده خسته شد ، پس گفت:"حداقل بزار لباسمو عوض کنم"
جونگکوک به سادگی پشتش رو بهش کرد تا زودتر لباسش رو عوض کنه .
و بعد از برداشتن لباس از کمد و پوشیدنش بجای لباس خیس روی تخت نشست ، جونگکوک هم با شنیدن صدای تخت برگشت و طوری بتونه کامل زیر نظرش بگیره ، رو به روش ایستاد.
سونهی:"خیلی خوب ، منتظر ماشین بودم ، یه ماشین از تو اب رد شد و خیسم کرد"
بعد از چند لحظه که بهش خیره بود گفت:"دروغ میگی"
سونهی:"دروغ نمیگم"
جونگکوک:"تو رنگت پریده بود ، داشتی میلرزیدی"
سونهی:"چرا انقدر توجه میکنی؟"
جونگکوک:"توجه نکردم ، از قیافت معلوم بود"
سونهی:"پس چرا بقیه مثل تو نیومدن تو اتاقم تا حالمو بپرسن؟"
دوباره تو جواب دادن تعلل کرد ، پشت به سونهی به طرف در اتاق رفت:"به هر حال حس فضولیم ارضا شد"
سونهی:"چقدرم خوب فرار میکنی"
بعد از خارج شدن جونگکوک از اتاقش ، زیر پتوی نرم و خنکش خزید ، حرف زدن با جونگکوک که در نهایت اون بود که پر از سوال از اتاق خارج شد ، باعث شده بود تا حدودی ترسی که تو تنش بود رو فراموش کنه ،
نمیتونست منکر این بشه که با جونگکوک ، واقعا از دنیای اطرافش میبرید و تنها کسی که دوست داشت تمام حواسش پیشش باشه، اون بود.
صبح در حالی که عمارت تو سکوت غرق بود از خواب بیدار شد ، احتمالا از اون روزهایی بود که بیشتر خدمه توی مرخصی بودن.
مدتی از صبحانه خوردنش نگذشته بود که یکی از خدمه هه با سرعت وارد عمارت شد ، بین نفس هاش گفت:"یکی اومده و میگه که با شیم سونهی کار داره"
YOU ARE READING
𝗜𝗡𝗨𝗥𝗘 | عادت
Fanfiction《+عشق تو هیچوقت امن نبود ... مثل رقصیدن روی پرتگاه که من هربار سقوط کردم. _میترسم نتونم بزارم بری ... +پس نزار برم +نمیتونی تظاهر کنی که دلت برام تنگ نشده _ مطمئن باش هرکیو بیشتر از من دوست داشته باشی ازت میگیرم .》 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝘿𝙧𝙖𝙢𝙖, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣...