𝐩𝐭:𝟖"!تو یه عوضی"

855 69 15
                                    

توی اون اتاق که با نور قرمزی مشخص بود ، روی تخت نشسته بود و جمع شده بود.
براش سوال بود چرا جونگکوک اونو با خودش اورده بود وقتی قرار بود تو اتاق نگهش داره .

خسته از انتظار ، بلند شد کمی تو اتاق چرخید ، با شنیدن صدای رمز در، خوشحال از اینکه جونگکوک بلخره اومده دنبالش کمی جلوتر رفت .

اما به مخض اینکه درباز شد و فرد دیگه ای غیر از جونگکوک تو چهارچوب در نمایان شد تمام سلول هاش یخ زدن.

این کی بود دیگه ! نکنه از طرف جئون اومده بود ...
با ترس بهش خیره بود و هیچ حرکتی نمیکرد تا وقتی که اون مرد به صدا دراومد.

+:"اوه اوه ... چه عروسکی اینجا منتظره"

کمی جلوتر رفت که همزمان با اون سونهی هم قدمی به عقب برداشت.

+:"چرا میترسی پس ... نرو عقب"

سونهی:"من ... من منتظر یکیم ، لطفا برید بیرون"

با لبخنده مضحکی گفت:"منم کار همونو برات انجام میدم"

لعنت به این شانس ، پس جونگکوک کجا بود تا بیاد و نجاتش بده!
یا ... نکنه خودش این ادمو اجیر کرده بود تا بجای خودش ، اذیتش کنه.

مرد انقدر جلو اومد بود که دیگه راهی برای فرار سونهی نزاشته بود.

سونهی:"به من نزدیک نشو وگرنه ..."

+:"فانتزی جالبیه ... میخوای ازت خواهش کنم یا ... بزور؟"

سونهی با تحکم بیشتری گفت:"من نیومدم اینجا کاری انجام بدم!"

مرد با صدای بلندتری خندید:"حتما اینجاهم خونه باباته!"

تره ای موهای دخترو گرفت و نوازش کرد:"میدونم انتظار یکی دیگرو میکشیدی ولی باور کن کارکرد هردو یکیه"

سونهی به سرعت دستشو پس زد و سعی کرد فرار کنه اما از پشت لباسش توسط اون مرد کشیده شد و دوتا دکمه اولیه لباسش از جا کنده شد ، حالا خط سینش به همراه سوتین توسی که پوشیده بود به راحتی معلوم بود.

اشک تو چشماش جمع شده بود و با بغض دستشو حسار سینش کرد و گفت:"چیکار میکنی عوضی ، ولم کن"

+:"اوه ببخشید من میخواستم سالم درشون بیارم ، ولی خودت نخواستی"

میدونست قرار نیست حرفایی که میزنه رو به واقعیت تبدیل کنه ، اما حداقل الان میتونست نجاتش بده:"بهت ... بهت پول میدم ، هرچقدر بخوای ، فقط دست از سرم بردار بزار برم"

با نیشخند ترسناکی گفت:"نه ... الان یچیزی با ارزش تر از پول جلومه"

این مرد قرار نبود کوتاه بیاد و همین هم ترسشو بیشتر میکرد .

سونهی:"لطفا ... ازت خواهش میکنم!"

مرد کلافه دستی به موهاش کشید با شدت جلو اومد و بازوش رو گرفت و روی تخت پرتش کرد:"بسه دیگه خستم کردی"

𝗜𝗡𝗨𝗥𝗘 | عادتWhere stories live. Discover now