باک هیون:"نزدیک شدنت به اون دختر چه معنی داره؟"
جونگکوک:"رو چه حسابی میگی که من بهش نزدیک شدم؟"
باک هیون:"سوال منو با سوال جواب نده!"
جونگکوک:"اون ذره ای برام اهمیت نداره"
قدمی تو اتاق برداشت و لحظه ای فکر کرد:"اگه برات اهمیت نداره اونو بده به من"
خون توی رگ هاش با شدت بیشتری جوشید ، اگه میتونست ، قطعا همین الان با دستای خودش خفش میکرد:"تو حق نداری به مادرم همچین کاری بکنی!!"
با تعجب چشماش گشاد شد:"چی؟؟؟چرا مزخرف میگی!!!"
جونگکوک:"اگه ... اگه بخوای به مادرم خیانت کنی هم تو و هم اون دختررو میکشم"
خندید ، و کم کم خنده هاش بلندتر شد:"تو چی پیش خودت فکر کردی؟؟؟من هیچوقت بچه باز نبودم!"
جونگکوک:"کی میدونه!"
خندشو خورد:"بعدا حساب این تهدیدای الکی و توهینات رو میدم اما الان میخوام اون دختره زیر دست من باشه ، تو چه بخوای ، چه نخوای!"
جونگکوک:"حتی فکرشم نکن!"و سریع تر روشو برگردوند و از اتاق خارج شد .
اینکه سونهی کجا باشه و زیردست کی براش فرقی نداشت ، اون فقط داشت با پدرخواندش لج میکرد ، از هر راه و یا نقطه ضعفی استفاده میکرد تا بتونه اونو حرص بده یا پایین بکشه.
حالا که میدونست باک هیون اون دختر رو میخواد ، پس باید مخالفت میکرد!
به طرف اشپز خونه رفت تا چیزی برای خوردن پیدا کنه ، سونهی پشت به اون در حال انجام کاری بود که از اون فاصله مشخص نبود.
پای اسیب دیدشو بلند کرده بود و فقط روی یک پاش ایستاده بود.
این حس کودکانه که در مقابل سونهی داشت غیر قابل کنترل بود ، اذیت کردن اون شده بود روتینی از زندگیش .
بی صدا بهش نزدیک شد و با پاش به پشت زانویی که روش ایستاده بود زد .
سونهی تعادلشو از دست داد ، اما با گرفتن بازوش اون رو سر جاش نگهداشت.
سونهی:"شوخیت گرفته؟"
جونگکوک:"فکر کنم یکم ادرنالین بد نباشه"
سونهی:"اذیت کردن من فقط تورو سرحال میاره نه منو"
جونگکوک:"تو مثل فلامینگوها روی یک پا ایستاده بودی ، من فقط سعی کردم بهت یاداوری کنم که تو ادمی!"
این وجهه شوخ طبعیش قابل تحمل بود ، اما با این حال اون خوی ازار دهنده اش هم ازش جدا نمیشد.
هردو با تعجب برگشتن ، کسی که داشت صداش میکردو حتی یک بار هم از نزدیک ندیده بود ، چطور میتونست باهاش کاری داشته باشه ... شاید اشتباهی شده باشه ، اما میدونست هیچ سونهی نامی جز خودش توی این خونه نیست.
YOU ARE READING
𝗜𝗡𝗨𝗥𝗘 | عادت
Fanfiction《+عشق تو هیچوقت امن نبود ... مثل رقصیدن روی پرتگاه که من هربار سقوط کردم. _میترسم نتونم بزارم بری ... +پس نزار برم +نمیتونی تظاهر کنی که دلت برام تنگ نشده _ مطمئن باش هرکیو بیشتر از من دوست داشته باشی ازت میگیرم .》 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝘿𝙧𝙖𝙢𝙖, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣...