مصرانه ادامه داد:"تو از فکر کردن به کسی که دوسش داشتی اذیت میشی؟"
نمیتونست جواب بده ، اما سونهی بهرحال جوابش رو فهمیده بود.
سونهی:"پس چرا هنوزم داری بهش فکر میکنی؟"
جونگکوک:"اولین بارها فرق دارن!"
قدمی جلو رفت و به خودش اشاره کرد:"خوب منم اولین بارمه"
نفسش رو بیرون داد ، دستهاش رو دو طرف شونه هاش گذاشت، تمام ملایمت هایی رو که باهاش میشد یک نفر رو راضی و قانع کرد تو صداش ریخت:"ببین ... لطفا ، اولین بارهات رو با ادمی مثل من خراب نکن ، من نمیتونم برای اولین هات خاطرات خوبی بجا بزارم"
حرصی یقه لباسش رو تو مشتش گرفت:"من دوست دارم گند بزنم تو اولین بارهام اگه دلیلش تو باشی"
اخم کرد ، با عصبانیت مچش رو گرفت و از یقه لباسش جدا کرد و در حالی که به طرف اتاقش میرفت گفت:"خیلی خوب پس تمام تلاشتو بکن"
جلوشو گرفت و اجازه نداد دوباره فرار کنه:"مگه میزاری؟؟ببین تو همین الانم داری فرار میکنی ... مگه تاحالا شده باهات حرف بزنم و اخرش به تیپ و تاپ هم نزنیم؟مگه تاحالا شده بیام تو اتاقتو بیرونم نکنی؟ من میخوام تلاش کنم ، ولی تو اجازه نمیدی"
با اینکه تا اتمام حرفش بهش خیره مونده بود ، اما در نهایت دوباره بدون دادن جوابی اونجارو به مقصد اتاقش ترک کرد.
از اینکه میدید چقدر داره در برابر دست و پا زدنش بی توجهی میکنه اعصابش رو بهم میریخت.
به ساعت نگاه کرد ، یک ساعت دیگه نوبت فیزیوتراپی جهوا بود .
خودش زودتر اماده شد و نیم ساعت بعد درحالی که داشت جهوا رو سوار ون مشکی جلوی در میکرد ، حرکت کردن.دکتر در حال معاینش بود که چشمش به پای جهوا افتاد:"پات چیشده؟"
جهوا نگاهی بهش انداخت و بعد دوباره به دکتر نگاه کرد:"سوخته"
دکتر:"باید بیشتر حواست به خودت باشه"
بعد از اتمام جلسه ، دکتر صداش زد:"شما چه نسبتی با جهوا دارید؟"
سونهی:"من ... پرستارش هستم"
دکتر:"چه خوب .. خوب من فکر میکنم روند بهبودیه جهوا افزایش پیدا میکنه اگه تو خونه کسی باشه که مثل اینجا پاهاش رو حرکت بده ، و من فکر کنم تو میتونی اره؟"
سونهی:"من؟ ... ا-اره .. اره"
بعد از اینکه به عمارت برگشتن ، در حالی که داشت جهوا رو روی تختش میزاشت مادرش با یه سینی که روش دو لیوان ابمیوه بود وارد اتاق شد.
یکی از لیوان هارو گذاشت روی میز کنار جهوا و اون یکی به دست سونهی داد.با لحنی که سعی میکرد ملایمتشو حفظ کنه گفت:"فکر کنم توهم خسته باشی!"
سونهی:"ممنونم"
YOU ARE READING
𝗜𝗡𝗨𝗥𝗘 | عادت
Fanfiction《+عشق تو هیچوقت امن نبود ... مثل رقصیدن روی پرتگاه که من هربار سقوط کردم. _میترسم نتونم بزارم بری ... +پس نزار برم +نمیتونی تظاهر کنی که دلت برام تنگ نشده _ مطمئن باش هرکیو بیشتر از من دوست داشته باشی ازت میگیرم .》 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝘿𝙧𝙖𝙢𝙖, 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣...