Part15:Filming~

502 81 26
                                    

"کات...
آقای مین ما به لبخند زیباتون برای موفقیت آمیز بودن فیلمبرداری مون نیاز داریم."

"ای من خار خودتو ایده تو.."

"متوجه نشدم چیزی گفتین قربان؟"

"عرض کردم چشم..بیشتر لبخند می زنم."پسر روی صندلی جابه جا میشه و این بار حرفش رو بلندتر می گه.

جیمین با عوض شدن موضع یونگی به اون سرعت،خنده ای با نمکی می کنه و خطاب به کارگردان می گه:

"می شه یکم این دستبندا رو شل کنین پی دی نیم؟داره دستامو زخمی می کنه من بعد از جشن عروسیمون عکس برداری با دیور دارم."

مرد با شنیدن نام برند،چشمانش از حدقه بیرون می زنه و به یکی از عوامل گوش زد میکنه تا هر کاری جیمین میگه رو فورا انجام بده.

با دور شدن اون دختر از تدارکات صحنه، یونگی به پسر خیره می شه و می گه:

" اگه اون دستبند صورتی کوفتی و تنگ اذیتت می کنه تا بگم از دستت درش بیارن.."

"نه لازم نیست می خوام این ایده رو دنبال کنم شاید بتونیم بهترین کاپل سال بشیم با این فیلم..."

"جااا..بریم سراغ فیلمبرداری..لایت.کامرا.اکشن"

(Light,camera,action.I see you look up at my..آهنگ جسی یادم اومد😅🤝)

هر دو پسر با لباس هایی سفید با دستبند هایی که مخصوص مجرم ها بود کنار هم نشسته بودند‌.

باید همونطور که قبل از فیلمبرداری بهشون گفته شده بود عمل می کردن.پسر کوچکتر با علاقه به یونگی خیره شده بود.

یونگی مثلاً انگار متوجه نگاه خیره ای روی خودش باشه به سمت پسر خوشگل کنار دستش برگشت که با لبخندش مواجه شد.

جیمین مطمئن بود که اون مین یونگی مثل هجده بار قبل، این سکانس رو هم با لبخند نزدن برای نخ دادن جیمین بهش ،خراب می کنه.

پس یه حرکت یهویی براش آماده کرده بود. چون بلافاصله بعد از چرخیدن صورت یونگی به سمتش چشمکی بهش زد و به طرز اغوا گرانه و خانه خراب کنی،گوشه ی لب پایینی براقش رو گاز گرفت.

این کار همونطور که جیمین پیش بینی کرده بود،جواب داد.چون به سرعت لب های یونگی به نیشخند محصور شده ای کش اومد و اینبار زیبایی یونگی بود که پسر دیگر رو به لبخند واداشت.

بدون قطع کردن رشته ی نگاهش، خم شد و سرش رو به دستای متصل شده به دستبندش تکیه داد و همونطور با لبخند به یونگی خیره موند.

"کات..این بهترین سکانس بود..چالِسو چالِسو."

کارگردان ازشون تعریف می کنخ و دو پسر رو از اون حال و احوال شیرینی که توش گیر کرده بودن، بیرون می کشه.

مرد سکانس رو بازبینی کرد که با رسیدن ایده دیگه ای به ذهنش بشکنی زد و با شوق به زوج روبروش نگاه کرد.

"یه فکر عالی دارم."

به این ترتیب هماهنگی های جدید انجام شد و دو پسر دوباره در پس دوربین قرار‌گرفتند ولی این بار با استرس بیشتر و نقش متفاوت تر‌.

جیمین رو روی میز فلزی نشانده بودند.پسر با سرگرمی پاهاشو یکی در میون جلو و عقب میبرد.یونگی بین پاهای پسر نشسته ایستاد. در مقابل صورت پسر قرار گرفت و همزمان دستای متصل به هم جیمین پشت گردن پسر ایستاده، قرار گرفتند.

صورت هاشون آروم در شرف گره خوردن در هم بودند.فاصله ی لب هاشون به اینچ هم نمی رسید.در همون حالت دوربین جلو اومده و از نیم رخ دو پسر فیلم می گرفت.

کارگردان به عکاس اشاره زد تا عکس های زیبایی از اون منظره بگیره.

"با هم حرف بزنید دوستان.." کارگردان اروم می گه.

جیمین همونطور که دستش پشت گردن یونگی بود دستش هاش رو داخل تار موهای بلند مرد فرو برد و آروم گفت:

"می میری بیشتر لبخند بزنی مین؟"

میان کلماتش لبخند دروغینی زد‌.

"تو می میری کمتر رو مخ باشی پارک؟" همزمان دست هاش رو دور کمر پسر چفت کرد و بیشتر بهش چسبید.

"رو مخ بودنو بهت نشون مین میونگی.."

خودشو بالا کشید و همزمان با فشار به گردن یونگی اونو هم آروم پایین کشید و در آخر لب ها شون رو برای دومین بار به هم رسوند.

ادامه دارد...


#########

فقط جوری که این دو تا بچه رو بهم‌می رسونم

ببینم چطوری از این پارت استقبال می کنید!!!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ببینم چطوری از این پارت استقبال می کنید!!!


دینگ دونگ👈✨️

Uncle or papa[yoonmin | taekook]Where stories live. Discover now