♡
•شب فرا رسیده بود و خورشید به رسم هر روزش، جایگاه خودش رو سخاوتمندانه به ماهش تقدیم کرده بود.وقت بیداری جغد هایِ شب بیدار بود اما اونها هنوز در حال کار کردن بودند.
ولی هر کدوم در مکان و با احتساب کارهای خودش!
یونگی بعد از اون دعوای نه چندان صلح آمیزش-با بوستون- مثل یه گربه ی آماده ی پنجول کشیدن، در سکوت کامل از اتاقش خارج نشده بود و جیمین هم هنوز در حال عکس برداری بیش از حد طولانی شده اش بود.
البته با این تفاوت که عکس های برهنه اش از فوتو شوت به کل حذف شد و منطقیش هم همین بود یعنی این چند ساعت کار کردن با عکاس،این رو به جیمین ثابت کرده بود که یونگی از کاری که چند ساعت پیش کرد-دعوا کردن- کاملا حق داشته.
چون لعنت بهش اون بوستون چشم چرون مدام بهش نخ می داد و رفتار های ناهنجار و زیاد از حدش، علاوه بر رومخ بودنش،به طرز آشغالی ای معذب کننده هم بود.
انگار جیمینِ ما با خودش پیمان محکم و سفت وسختی بسته بود که دیگه هیچ وقت با این عکاس پروژه بر نداره و از اونجایی که الان یکی از اعضای سهامداران اون شرکت تلقی می شد،می تونست به راحتی تصمیم بگیره با کی کار کنه و با کی نه.
و مطمئنا جورج...نه.[یادش رفته بود منیجر خوش خنده ش اسمش هوسوکه..بیخیال برگردیم سر موضوع اصلی.]
اگه جیمین تصمیم داشت با بوستون کار نکنه پس بی شک هوسوک و احتمالا یونگی هم به تصمیمش احترام می گذاشتند. حتی به احتمال زیاد یونگی با ذوق از تصمیمش استقبال هم می کرد چون اون فریاد ها و لباس به تن کردن های جیمین توسط مرد بزرگتر هیچ استدلال بگایی نداشت.
"کاپوون خاپپپ(ممنون)...بالاخره تموم شد..خسته نباشی جیمین زیبا.."
《این وسط یه نکته بگم چون خیلیا آخر پارتو نمی خونن.دلیل اینکه اصطلاح ها رو همونطور به زبان تایلندی یا کره ای می نویسم به دلیل آماتور بودنم یا همچین چیزی نیست.چون می دونم که خیلیا این اصطلاحات به گوششون آشناست و این علاوه بر نشان دادن ملیت افراد،شخصیتشون رو جور دیگه ای شکل می ده و همچنین توانایی تصور موقعیت رو براتون بهتر می کنه..اینو گفتم چون انتقادای دردناک بعضی ها رو می بینم و دلسرد می شم از نوشتن فیکی که عاشقشم و برای هر پارتش ذوق دارم.بریم ادامه》
با حرف پسر چشمی می چرخونه،فحش خواهر و مادر غلیظی زیر لب نثارش می کنه و سلانه سلانه راه اتاق گریم رو پیش می گیره تا لباس های ست رو با لباس خودش عوض کنه که بعد از پاک کردن میکاپ سنگینش، آویزون هوسوک بشه تا شاید شانس بیاره و اون مرد دلش به رحم بیاد و برسونتش به خونه ی پدریش.
ESTÁS LEYENDO
Uncle or papa[yoonmin | taekook]
Fanfic[این کیوت ترین فیکیه که می تونی بخونی] خلاصه: جیمین هیچوقت فکر نمی کرد با برگشتن به کره طبق وصیت خواهرش، مجبور به ازدواج با شوهر خواهرش مین یونگی جذاب بشه و البته بشه پدر خواهرزاده ش.. Couples: YOONMIN , TAEKOOK