23: addicted to~

366 60 111
                                    


《آنچه در پارت قبل خواندید》

"سلام قربان ببخشید ما اومدیم تا جناب مین یونگی رو با خودمون ببریم..."

"چ..چرا؟؟"

با شوک می گم و چشم های منتظرم رو بین افراد روبروم می چرخونم.

"پارک جیهیون ازشون به جرم انتقال غیر قانونی سهام شرکت، شکایت کردن."

و بله دوباره عموی حرومزاده ام به زندگی فاکیم رنگ سیاهی رو تزریق می کنه.

☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆▪︎☆

پسرک بیچاره با شوک سعی در آروم کردن نفس های تند شده اش داشت که یونگی از جلوی در کنارش می زنه.

"من مین یونگی ام جناب.. اجازه بدید لباسم رو بپوشم همراهتون میام.."

"باشه فقط لطفا زیاد طول نکشه برای ما مسئولیت داره..."

جیمین هاج و واج اون وسط ایستاده بود و به اون مکالمه ی اون دو مرد گوش می سپرد در حالی که همه چیز براش گنگ بود.اتفاقات دور و برش براش باور کردنی نبود.

یونگی در رو تا می بنده،چیزی توی گوشیش تایپ کرده کتش رو تن می کنه و بدون اینکه توجهی به پسر داشته باشه به سمت در قدم بر می داره که جیمین پیش دستی می کنه و دست قرار گرفته روی دستگیره یونگی رو با دستاش متوقف می کنه.

"جریان چیه یونگی؟؟چرا بهشون اجازه می دی همینطوری ببرنت؟"

یونگی لبخند اطمینان بخشی می زنه:

"چیزی نیست جیمینی..همه چیز حل می شه."

و به این ترتیب از اتاق خارج می شه..

"یعنی چی مین؟؟وایسا ببینم"

پشت سر پلیس ها-که یونگی رو با خودشون می بردند- تند تند از پله ها پایین می ره و بهشون می گه:

"این کار عمومه..لطفا..این یه مشکل خانوادگیه ما با هم حلش می کنیم."

"ببخشید جناب از متهم دور بمونید. اگر مشکل خانوادگی بود اصلا شکایتی به این سفت و سختی شکل نمی گرفت.لطفا عقب بمونید و بگذارید ما وظیفمون رو انجام بدیم."

از تنش روانی زیادش محکم پلک زد:

"حداقل بگید کجا می بریدش"

"فعلا منتقل شون می کنیم به مرکز رود هان."

با سوار کردن یونگی به ماشین پلیس، ماشین از چشم ها دور و دورتر می شه در حالی که جیمین درگیر آخرین نگاه یونگی بود.اون مرد با چشم هاش آرامش رو به جیمین تزریق کرده بود.بهش اطمینان چیزی رو داده بود که جیمین می دونست آخرش خوب تموم نمیشه.

اما با فکری که تو سر جیمین جرقه می زنه به سمت اتاق تهیونگ می دوه. با قفل بودن،در اتاق پسر رو تند می کوبه.

Uncle or papa[yoonmin | taekook]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang