26.Hate U~

171 35 48
                                    



"

یعنی هیچ راهی نداره افسر کیم؟؟"نامجون عاجزانه به آخرین ریسمان امیدش چنگ می زنه.

"متاسفم وکیل کیم باید زودتر پرونده به مراجع قضایی انتقال داده بشه.این دستور شخص رئیس کل بوده و می تونم بهتون اطمینان بدم که من هیچ نقشی در این تصمیم سفت و سختِ ناگهانی نداشتم."

افسر  با اظهار تاسف می گه با دیدن ناراحتی وکیل، لعنتی به محدودیت شغلیش می فرسته و اطمینان می ده:

"نیازی یه نگرانی نیست. با مدارکی که در دستتون دارید امکان پیروزیتون ۶۰ درصد به بالاست وکیل کیم."

لبخند محوی به وکیل اخمو هدیه می ده تا شاید بتونه یک ذره هم که شده، کاری که رئیسش به گند کشیده بودش رو درست کنه.

نامجون با دیدن کش اومد اون لب های پفکیِ سرخ -که دست لعل رو از پشت بسته بود- سعی می کنه آب دهن گیر کرده اش رو قورت بده. اما افسوس تیرش به سنگ می خوره...

لعنتی یه آدم چطور می تونست با یه لبخند مثل آب روی آتیش عمل کنه؟؟

اون مرد...
اون مرد در یک کلمه دلربا ترین موجودی بود که وکیل به عمر دیده بود.

دلربا از نوع بی نقص ترینش..

فاک..فاک

نامجون چطور می تونست جلوی خودش رو بگیره و اون لب های چشم نواز رو تا مرز مرگ نبوسه؟؟

نامجون خودش رو جمع و جور می کنه و روی پاهاش می ایسته و با افسر زیبا روش دست می ده.

"بابت کمک هاتون ازتون ممنونم افسر کیم.."

لبخندی مصلحت آمیز رو بر لب می زنه و می گه.

"خواهش می کنم جناب وکیل.خوشحال می شم شمارتون رو برای همکاری های بعدیمون داشته باشم."

خداوندا این چه امتحان الهی ای بود که نامجون داشت باهاش امتحان می شد؟؟

افسر دلبرش شماره اش رو ازش خواسته بود؟؟

اره؟؟

الان چی می شد قرار بود آخر این قضیه به چی کشیده بشه؟؟

شاید بایستی دیگه دور و بر اون کلانتری پیداش نمی شد؟؟

یا شاید هم از شغلش استعفا می داد و به جزیره ای دور افتاده فرار می کرد؟؟

یا شماره ی اشتباهی می داد تا افسر رو گمراه کنه؟؟

اما چرا؟؟؟

فقط یک احمق می تونست از این فرصت طلایی نهایت استفاده رو نبره...

"البته، باعث افتخاره.."
گوشیش رو از جیبش بیرون کشید در حالی توی یه جاییش عروسی و پایکوبی به راه بود.


You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 18 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Uncle or papa[yoonmin | taekook]Where stories live. Discover now