Yoongi:
با بی تفاوتی از کنار کارمندان- که درحال پچ پچ در گوش همدیگر بودند- می گذرم و به سمت آسانسوری می رم که پر از خالی بود.
چون شیبال هیچ کس حاضر نبود باهام توی آسانسور بایسته خودمم موندم چطور اون پارک جیمینقرارداد ازدواج باهام رو قبول کرد.البته که شرط خانم لی زیادی موثر بود.
به محض رسیدن به طبقه ی مورد نظرم،دوباره با صدای زیر و چشم هاشون در حال حرف زدن درباره ی کسی بودن-البته که الان مطمئنم شدم اون شخص منم.
به هرحال این چنین عکس العملی رو از سمت اطرافیان پیش بینی می کردم اما نه به این شکل.
با رسیدن به دفترم، منشی سراسیمه اومد داخل اتاق.
"خوش اومدید جناب مین..قبل از اینکه بپرسم چه نوشیدنی ای میل دارید باید بگم..خب شما...اعم...خب طبق اون بیانیه ای که دستور گذاشتنشو دادید،واقعا دارید ازدواج می کنید؟اونم با کارمند جدیدتون؟"
"کیم میسو به نظرت اگه یک ذره مطمئن نبودم می گفتم توی فضای مجازی بیانیه ی رسمی بدی؟"
"خب البته که نه..براتون خوشحالم رئیس" دختر با خجالت گفت.
"ممنون..خودت و همسرت سوجون هم به عروسی مون دعوتین چون از دو طرف بهمون می رسید.نمی خوام تهیونگ به جیمین غر غر کنه که چرا دویتشو دعوت نکردیم... خب بگذریم برنامه ی امروز چیه؟"
"خب قبل از هر چیزی جناب معاون می خوان ببیننتون."
"فکر نکنم امروز با جناب جئون جلسه داشته باشم.."
"ایشون می خوان فوری ببیننتون..به محض اومدن به شرکت بهم گفتن بگم ضروریه"
"بزارش برای بعد...برنامه رو بگو.."
"خب جلسه غیر حضوری..انتخاب کردن کارت عروسی با جناب پارک..."
♡♡♡
راوی:
دو ساعت بعد، وقتی یونگی در حال اتمام جلسه ای غیر حضوری با شرکای خارجیش بود، معاون جئون به سرعت وارد اتاق شد و بدون توجه به اینکه کسی اونجا باشه یا نه، محکم قدم بر می داره و جلوی میز بزرگ رئیسش سینه سپر می کنه.
یونگی با دیدن قیافه ی سرخ شده از خشم دونسنگش، مثل اینکه تازه متوجه عمق فاجعه شده باشه، لبخند دروغینی بر لب می کشه و رو به مرد داخل لپ تاپ می گه:
" So See you soon jack.."
با گفتن این لپ تاپش رو می بنده و با چشمای منتظر به پسر نگاه می کنه.
"هیونگ واقعا چته؟؟قضیه این بیانیه یهویی چیه؟تو واقعا می خوای یا اون پارک جیمین لوند از راه نرسیده ازدواج کنی؟"
"مگه من چمه مرد؟"
با صدایی که از پشت سرش شنید،تازه متوجه معنی ایما و اشاره های ریز هیونگش شد.اون صدا قطعا متعلق به پارک جیمین بود که روی صندلی میز کنفرانس جمعی نشسته بود.
جئون به سمت عقب می چرخه اما قبل از اون یادش نرفت که به یونگی هیونگش،چشم غره بره.
به محض برگشتن با دیدن مرد کنار جیمین چشمای جئون از حدقه ببرون می زنه.
"کیم تهیونگ؟؟؟"
"تو اینجا چیکار می کنی جئون جونگکوک؟؟"
ادامه دارد...
÷_÷ =_= ÷_÷
تهکوکمم وارد می شوند...
به بشه هام خوشامد نمی گین؟؟
یه تهکوکمون نشه ینی؟؟😂🤝
مهم🎈
گایز می دونم بیشترتون مدرسه می رید
پس از فردا بر می گردید مدرسهمایلید روزهای آپ رو به
جمعه ها یا شب پنجشنبه تغییر بدیم؟؟
تو کامنت ها حتما نظرتونو بگیدپارتی پارتی یهه👈✨️
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Uncle or papa[yoonmin | taekook]
Hayran Kurgu[این کیوت ترین فیکیه که می تونی بخونی] خلاصه: جیمین هیچوقت فکر نمی کرد با برگشتن به کره طبق وصیت خواهرش، مجبور به ازدواج با شوهر خواهرش مین یونگی جذاب بشه و البته بشه پدر خواهرزاده ش.. Couples: YOONMIN , TAEKOOK