25:Didn't mean to~

315 41 29
                                    


《اگه یادتون رفته لطفاً اول پارت قبلی رو بخونید》


.
.

"بله ته ته.."

با صدای بشاشی درحالی که از پشت کالسکه ی یوری رو به جلو هل داده، جواب می ده.

"جیمینا عموت اینجا تو دفتر افسره..اگه می تونی برگرد داخل."

"باشه می رم تو ماشین لباسامو عوض کنم میام ننشو.."

"جیمینا..نهه..ننش مامانبزرگته."

"ممیزی شد هاها..باشه الان میام ته ته."

بنابراین به راننده زنگ می زنه تا با یکی از خدمتکارا دنبال یوری بیان چون دخترکش زیر اون‌نور آفتاب حتماً گرما زده می شد اون به یونگی قول داده بود مراقب یوری اس باشه.پس خودش هم تا اومدن اون دو نفر لباس هاش  رو  با هر دردسر که بود عوض می کنه عوض می کنه.یوری رو همراه با ساک وسایل نانا به خونه می فرسته با علم اینکه نانا قطعا کبودش می کنه.اون رسما سرقت کرده بود.اما یونو؟؟اگه برای یونگی بود هر کاری که از دستش بر می اومد انجامش می داد.اما جیمین ما این از خودگذشتی روعذاب وجدانی که نسبت به یونگی داشت می ذاشت نه چیز دیگری.

از قسمت بازرسی رد می شه و از نگهبان که با نگاه ناخوانایی نگاهش می کنه ،گذر گرده که نه رسماً فرار می کنه.اما خدا رو شکر که نگهبان بهش گیر نداده بود.

بعد از پیدا کردن اتاق موردنظر  محافظ کارانه در می زنه  ک بعد از کسب اجازه وارد اتاق می شه.تعظیم کوتاهی می کنه اما آروم بودنش طولی نمی کشه چون با دیدن رخسار مبارک عمو و دختر عموی ایکیبیریش تمام قول هایی که مبنی بر خونسرد بودن به خودش داده بود رو به پشماش هم نمی گیره.با خیز برداشتن به سمت عموش می غره:

"از جونمون چی می خوای پارکِ آشغال؟"

مرد  میانسال دندون قروچه ای حرصی که نسبت به اون پسر داره می کنه‌.

"این چه طرز حرف زدنه؟؟بد کردم تو و خواهر حرومزادتو توی خونه م راه دادم؟؟"

"اها حتما منظورت بالا کشیدن پولای بابام و عذاب دادن منو خواهرمه..و از تو که حرومزاده تر نیستیم"

"هه هه آیگو..آقای پلیس می بینید چطور ناسپاسانه با کسی که جای پدرشه حرف بزنه هنوزم نظرتون اینه که نباید شکایت می کردم؟"

افسر کیم سوکجین که تا اونموقع ساکت مونده یود به حرف میاد:

"خب..جناب پارک باید بگم بله روی حرفم  هستم چون اگه واقعا شما جای پدر جناب پارک جوان بودید هیچ وقت به خاطر این مقدار درصد کم از سهام ازش شکایت نمی کردید و اعتبار همسرشون رو زیر سوال نمی بردید.."

جیمین به فرشته نجاتش نگاهی انداخت و سعی کرد با چشمهاش کمال قدردانیش رو به پلیس زیبا رو نشون بده.

Uncle or papa[yoonmin | taekook]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant