- Platonic love

1.5K 193 199
                                    

شمار دقیقه ها توی اون موقعیت از دستشون در رفته بود و تنها صدایی که شنیده میشد،  تیک تاک ساعتی بود که بهشون زنده بودنو یادآور میشد.
اما درست همون لحظه در باز شد و باعث شد هیونجین و فلیکس به خودشون بیان و به سرعت از هم فاصله بگیرند:

-هیونگ تلفن دا...

با دیدن جو عجیب و حالت هول زده اون دونفر، کم کم تن صداش پایین اومد و بعد حرفشو قطع کرد، نگاه متعجبشو بینشون چرخوند.
هیونجین دستی روی صورت داغش کشید، نمیدونست باید بابت این عادت جونگین ممنون باشه یا  از اینکه نمیتونست بیشتر اون عطرو بو بکشه حسرت بخوره.

-اوه متاسفم، فکر کردم تنها باشی.

هیونجین قلمو رو سر جاش گذاشت و بلند شد:

-مشکلی نیست، کی تماس گرفته؟

جونگین نگاه معنا داری به هیونجین انداخت و همین برای فهمیدن منظورش و مشکوک شدن فلیکس کافی بود، بدون اینکه چیز اضافه تری بگه از اتاق بیرون رفت، راهشو به سمت تلفن کج کرد، با دیدن شماره آشنایی نفس عمیقی کشید، نیم نگاهی به اتاق انداخت و کنار پنجره رفت:

-الو؟

صدای دختر به گوشش رسید:

-سلام عزیزم.

هیونجین پنجره رو باز کرد، صورتش هنوز داغ بود و احتیاح داشت کمی خنک شه:

-حالت چطوره؟

صدای خنده کارینا توی گوشش پیچید:

-من خوبم، فقط یکم دلم تنگ شده برات.

هیونجین لبخندی زد:

-به این زودی؟ من فقط یک هفتست اومدم.

فلیکس نگاهشو از جای خالی هیونجین گرفت و به جونگین دوخت:

-نمیدونستم خونه‌ای.

جونگین لبخندی زد، محض احیتاط درو بست و گفت:

-درواقع نبودم، تازه رسیدم.

فلیکس«هومی» زیرلب گفت و بعد بامکث پرسید:

-خوشحالم می‌بینمت.

لبخند جونگین پررنگ تر شد:

-منم همینطور.

رو به روی جونگین ایستاد، هرچند که هنوز ازش بابت گذشته دلخور بود اما نمیتونست اونو مقصر بدونه، وقتی که تنها کسی که تقصیری گردنش بود، هیونجین و تصمیم های اشتباهش بود.
لبخندی زد و از کنار جونگین گذشت و دستش روی دستگیره برای باز کردنش نشست اما صدای مضطرب جونگین باعث شد باتعجب به سمتش بچرخه:

-میخوای بری؟

ابروهاش بالا پرید:

-نباید برم؟

جونگین لبخند دستپاچه ای زد:

-نه نه، فکر کردم منتظر سونگمین میمونی.

Fudoshin ( Hyunlix , seungin )Where stories live. Discover now