- Bella ciao

1.2K 175 125
                                    

-آقای سونگ من که بهتون بارها توضیح دادم همچین چیزی نیست.

صدای فریاد عصبی مرد ، باعث شد که گوشی رو فاصله بده:

-خدای من با چه رویی وقتی تمام دزدی هات رو شده هنوزم انکار میکنی؟ به من ربطی نداره من سریعتر خسارتمو میخوام و قرارداد هم لغوه.

هیونجین پوفی کشید و شقیقه هاشو ماساژ داد، بی حوصله گفت:

-خیلی خب، غرامتتونو پرداخت میکنیم، روز خوش.

و گوشی رو،روی مرد گستاخ و غرغروی پشت گوشی قطع کرد، نگاهشو به جونگین که مشغول صحبت با تلفن بود دوخت:

-بله... بله حتما...بهتون اطمینان میدم همچین چیزی نیست خانوم جانگ، بله بهشون میگم خودشون باهاتون تماس بگیرم.

و بعد سریع خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد، نگاه خستشو به هیونجین دوخت و گفت:

-توی این پنج روز فکر میکنم این سی امین نفریه که ده بار زنگ میزنه.

هنوز حرفش تموم نشده بود که دوباره تلفن زنگ خورد، هیونجین کلافه دستی روی صورتش کشید و گفت:

-شکایت طرف به کجا رسید؟

جونگین نگاهی به شماره انداخت و بلند شد:

-همچنان همونه، تاره خیلی هم اصرار داره روش، باید برگردی کره هیونگ.

و بعد بدون اینکه منتظر جوابی از هیونجین بمونه از اتاق بیرون رفت، هیونجین آهی کشید و سرش رو بین دست هاش گرفت، توی این پنج روز خودش رو به هر دری زده بود اما نه میتونست با شخص « لی مین‌هیوک » نامی که ازش شکایت کرده بود ارتباطی بگیره و نه بتونه مدارکی برای دفاع از خودش تحویل بده، عملا تمام زندگی که ساخته بود توی یک روز از این رو به اون رو شد و حالا عملا مقصر اصلی ماجرایی بود که حتی نمیتونست حدس بزنه که از کجا سرچشمه میگرفت.
سرشو بلند کرد که ناخودآگاه نگاهش روی میز سر خورد، با دیدن حلقه های سیاه و سفید رنگش که روی میز گذاشته بود، پلک هاشو روی هم فشرد، توی این پنج روز حتی نتونسته بود فلیکس رو برای یک ثانیه هم ببینه و تنها یکبار تلفنی حرف زدند.
با دوباره بلند شدن صدای گوشیش، تکونی خورد و به خودش اومد، آقای کیم بود و هیونجین خودش رو شرمنده مردی میدید که بهش اعتماد کرده بود، دکمه سبز رنگ رو فشار داد و آروم گفت:

-آقای کیم؟

صدای مرد این روزها فقط عصبی و مضطرب بود:

-هرچه سریعتر باید برگردین کره.

هیونجین بامکث پرسید:

-چیز جدیدی پیش اومده؟

-آقای هوانگ متوجهین دارین چیکار میکنید؟ بهتون بارها هشدار دادم که زودتر برگردین کره اما پشت گوش انداختین، حکم بازداشتتون اومده و شما ذره ای بهش اهمیت نمیدین.

Fudoshin ( Hyunlix , seungin )Where stories live. Discover now