- The glory

1.4K 193 90
                                    

آب دهنشو قورت داد و با جفت دست هاش تلفنو نگه داشت، عجیب ته دلش از اون صدای دخترونه که هیونجینو انقدر صمیمی خطاب میکرد، حس بدی بهش دست میداد، لب های لرزونشو باز کرد تا چیزی بگه که همون لحظه در باز شد و هیونجین وارد اتاق شد، نگاهش به سمت تلفنش که کنار گوش فلیکس بود سر خورد، ناخودآگاه اضطرابی وجودشو در بر گرفت، فلیکس بامکث ، گوشی رو از گوشش فاصله داد و سمت هیونجین دراز کرد:

-انگار باهات کار دارن.

آب دهنشو قورت داد و با تردید دستشو دراز کرد و گوشی رو از دست فلیکس گرفت، با دیدن اسم کارینا لحظه ای نفس تو سینه اش حبس شد، داشت چیکار میکرد؟ داشت با پسری که عاشقانه میپرستیدش و دختری که نامزدش بود چیکار میکرد؟ نگاه شرمنده اشو از فلیکس گرفت و دوباره از اتاق خارج شد و پسر رو با انبوهی از احساسات بدش تنها گذاشت، وارد بالکن شد و به دیوار تکیه داد، آروم سر خورد و روی زانوهاش نشست، بامکث جواب داد:

-کارینا؟

دختر که تا الان سکوت کرده بود، با شنیدن صدای آشنای هیونجین به حرف اومد:

-اوه، هیونجین خودتی؟

پیشونیشو به کف دستش تکیه داد و چشم هاشو بست:

-خودمم، خوبی؟

-خوبم، شاید هم نیستم، خیلی دلتنگتم.

آب دهنشو قورت داد و چشم هاشو بیشتر روی هم فشرد، بار سنگین گناهاش روی دوشش داشت توانشو میگرفت:

-متاسفم.

کارینا درحالی که به نقطه مقابلش زل زده بود، لبخند غمگینی زد، خواسته زیادی نبود که از دلتنگی متقابل نامزدش بشنوه اما انگار این یه رویای محال بود:

-کی برمیگردی؟ اها راستی تقریبا نصف بیشتر کارای عروسیمون حل شده، نگران چیزی نباش، فقط لیست مهمونا مونده با کیک و کت و شل...

هیونجین کلافه بین حرف دختر پرید:

-کارینا.

دختر سکوت کرد، هیونجین سرشو روی زانوهاش گذاشت و با صدای خفه ای زمزمه کرد:

-باید با هم حرف بزنیم.

باید باهاش حرف میزد، انتخاب قلبش معلوم بود، نمیتونست بیشتر از این به اون دختر خیانت کنه، نمیتونست بیشتر از این در حالی که نسبت «نامزد» رو براش به یدک میکشید، شخص دیگه ای رو در آغوش بکشه و ببوسه.
صدای لرزون دختر توی گوشش پیچید:

-درباره چی؟

همون لحظه تقه ای به در خورد که باعث شد هیونجین سرشو بلند کنه، با دیدن جولیا که بهش اشاره میکرد کارش داره، سری تکون داد و درهمون حال گفت:

-حرف میزنیم، سه هفته دیگه برمیگردم.

و بعد سریع تلفن رو قطع کرد و بلند شد، در بالکن رو باز کرد که جولیا چند قدم عقب رفت و گفت:

Fudoshin ( Hyunlix , seungin )حيث تعيش القصص. اكتشف الآن