- Fate or choice

1.4K 204 226
                                    

با نفس عمیقی، دستگیره در رو آروم پایین کشید و وارد اتاق شد، طبق انتظارش مثل تمام چند روز گذشته، تن بی جونش روی تخت بود و به عکس بین دست هاش زل زده بود، آهی کشید و سری تکون داد، از میکائیل اتفاقات رو شنیده بود و قسم میخورد اگه هیونجین مقابلش بود هیچ جای سالمی توی بدنش نمیزاشت، درو بست و آروم صداش زد:

-فلیکس...

پسر بالاخره تکونی خورد و بامکث سرشو سمت در چرخوند، با دیدن سونگمین نفسی کشید و بامکث دستشو تکیه گاه بدنش کرد و نشست:

-گرسنه نیستم سونگمین.

با قدم های پر از تردیدی به سمتش رفت و کنارش نشست، نگاهشو توی صورتش چرخوند، چشم هاش متورم و سرخ بودن و ندای اینو میداد که باز هم مثل ابر بهاری شدند، پوستش از هر وقت دیگه ای رنگ پریده تر و بی روح تر بنظر میرسید، نفس عمیقی کشید و لبخندی محوی زد:

-نمیخوای از اتاقت بیای بیرون؟

فلیکس نگاه لرزونشو به پتو دوخت، زیرلب زمزمه کرد:

-نمیتونم، هرجای این خونه رو میبینم خاطراتش بهم فشار میاره.

بغضشو قورت داد و دوباره نگاهشو به چشم های سونگمین دوخت، حتی اونم خسته بنظر میرسید:

-چیکار کنم؟ با زخم عمیقی که از خیانتش روی قلبم موند چیکار کنم؟

هنوز مثل دیوونه ها حس میکنم همه این ها یه کابوسه و اگه چشم هامو باز کنم مثل همیشه کنارمه، دستامو میگیره و توی چشم هام خیره میشه و میگه ستاره آسمون دیدی همه اینا یه رویای ترسناک بود؟
خنده غمگینی روی لب هاش نشست:

-اما ببین در حقیقت کجاییم، اونی که نامزد داره و احتمالا به زودی ازدواج کنه و منی که دارم زیر بار این عذاب له میشم.

سکوت کرد و برای بار هزارم توی چند روز، به اشک هاش اجازه باریدن داد، درد کلام و حرف های پسر به قدری سنگین بود که حتی قلب سونگمین به درد اومد، فلیکس رو درک میکرد، خوب میدونست درد عشقی که پر از مانع باشه چجوری از دورن آدم رو به نابودی میکشه.
نفس صدا داری کشید و بامکث لب باز کرد:

-باید یه چیزی بهت بگم.

نگاه نمدار فلیکس سمت سونگمین چرخید، دستی روی گونه های خیسش کشید و آروم گفت:

-چی؟

سونگمین آب دهنش رو قورت داد، بابت گفتن و یا نگفتنش دودل بود، هرچند که بنظرش فلیکس حق داشت که اینو بدونه، بامکث گفت:

-هیونجین بازداشته.

شوکه لب زد:

-چی؟

-همون موقع که برگشت کره، توی فرودگاه دستگیرش کردن، چندروزی میشه که بازداشتگاهه.

کلافه سرشو بین دست هاش گرفت و چشم هاشو محکم روی هم فشرد:

Fudoshin ( Hyunlix , seungin )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora