part6 🦊

2K 243 87
                                    

قسمت ششم

-چی شده سه یونگ؟

فاکس پرسید و اون عصبی درو بست و به داخل اتاق خزید:

- لعنتی چرا داری انقدر لفتش میدی؟

- منظورت چیه؟؟

-به یاد ندارم مخ کسی رو بخوای بزنی و بیشتر از چند ساعت طول بکشه پس چی شده چرا هنوز با جانگکوک نخوابیدی؟

فاکس ابرو بالا انداخت و خندید:

-اووو سه یونگ عزیزم فکر میکنه دیکم از کار افتاده.

-خفه شو به نظر که نمیاد مشکل از اون باشه.

فاکس زنجیرشو به عقب هول داد و زبونش رو طبق عادت روی دندون هاش کشید مشکل چی بود:

- آه ازش خوشم نمیاد راستش حتی خوشم نمیاد هم نمیتونه حسمو توصیف کنه دقیق تر بگم حالم ازش بهم می خوره.

جسی که گیج شده بود و دلیل این همه تنفرو نمی فهمید پرسید:

- چرا بخاطر اینکه یه پسره؟

- شاید...

اون لب زد اما فاکس میدونست که دلیل تنفرش خود کوک بود نه پسر بودنش اون از جانگکوک خوشش نمی اومد وگرنه خوابیدن با یه پسر به عنوان تنوع هیجان انگیزم بود:

-هوم ولی به هرحال چه فرقی میکنه باهاش بخوابم یا نه ، همینطوریشم گذاشته توی اتاقش بمونم و یونگیم به نظر راضی میاد پس قطعا نیومدی بپرسی قوای جنسیم چرا کار نمی کنه بنال ببینم مشکل چیه؟

جسی موهای بلندشو عقب داد و زمزمه کرد:

- فک کنم یونگی یه نقشه ی جدید داره...

-نقشه ی جدید؟

-آره اول می خواست فقط کوک رو از چشم باباش بندازه و ازت استفاده کنه تا از شرش راحت بشه اما معلوم نیست تو معاملات تایلند چه اتفاقی افتاده که حسابی عصبانیش کرده و اینطور که بوش میاد حالا میخواد از شر پدرشم خلاص بشه.

فاکس برعکس انتظار جسی اصلا از شنیدن این حرف تعجب نکرد و به جاش خیلی ریلکس به دیوار تکیه داد:

-اووو پسر، دیگه کم کم داشتم به عرضه اش شک می کردم به عنوان جانشین کپو باید خیلی زودتر از اینا تهدیدهای تاج و تختشو از بین می برد.

جسی خیلی منطقی جواب داد:

-احتمالا برای این بوده که طرف ژاپنی به یونگی اعتماد ندارن و فقط با پدرش معامله میکنن.

- ولی اون الان یه نقشه داره مگه نه؟

چشمای کشیده اش به دامن کوتاه جسی دوخته شده بود و داشت سعی می کرد زیر دامن رو برای خودش تصویرسازی کنه جسی که متوجه این نگاه بود ناخودآگاه با دستش دامنش رو پایین کشید و سر تکون داد:

foxWhere stories live. Discover now