قسمت بیست و یک
-نه... نه ولم کن تهیونگ اینجا نه.صدای فریاد جونگکوک بی وقفه توی تاریکی شب می پیچید که داشت به اون حرومزاده برای رها کردنش التماس می کرد:
-ببخشید دیگه فرار نمی کنم لطفاااا.
دستای شی وو مشت شد و سرشو پایین انداخت:
-نه نه نــــــــــــــــــه.
شی وو از جاش بلند شد تا به ماشین حمله کنه اگه تهیونگ گردنشو هم می شکست براش مهم نبود اما باید کوکی رو از دستش نجات میداد:
-من میترسم تهیونگ، ازت میترسمممم.
همون وقت که خیز برداشت تا خودشو سمت ماشین پرت کنه یکی از نگهبانا که از ماشین پیاده ش کرده بود زد زیر پاش و از اونجایی که انگشت هاش شکسته بود نتونست از دستاش استفاده کنه و با کله افتاد روی زمین و درست وقتی روی زمین افتاد در ماشین باز شد و تهیونگ به جای سمت راننده از سمت شاگرد پیاده شد:
-واقعا که ..ضد حالی...
در ماشین رو بست و پیرهنش رو مرتب کرد و روی دیکش دست کشید تا توی شلوارش درستش کنه:
-توی حرومزاده..
احتمالا تهیونگ همینو میخواست اینکه شی وو خودش خودشو به کشتن بده چون تنها ماشینی که کنار اونا توی این خیابون خلوت متوقف شده بود ماشین اونا بود و این قطعا تصادفی نبود اما دیگه برای شی وو مهم نبود تهیونگ چی تو سرش بود الان فقط میخواست مغزشو بترکونه اما زیادی ضعیف بود زیادی جلوی اون بی دفاع و سرگردون بود:
- اووو قند عسل حتما صدای خرگوشک رو شنیدی که انقدر عصبانی ای.
گوشه ی لبش بالا رفت و دندون های تیزش زیر نور ماه درخشید:
- صدای جیغ هاشو شنیدی؟ اینکه چطور داشت التماسم میکرد؟
شی وو فریاد کشید:
- می کشمت..
اما قبل از اینکه بتونه حرفشو تموم کنه تهیونگ با پاش زد توی دهنش و اون بازم روی زمین افتاد:
- آخ.
آروم خم شد و صورتشو با دستای قدرتمندش طوری گرفت که مجبور بشه به چشم های سیاه تر از شبش خیره بشه:
-قند عسل اون الان یه دوست پسر داره و هر شب یه بادمجون سیخ شده توی دستاشه و داره اسم منو جیغ میزنه پس آخرین چیزی که ممکنه بهش فکر کنه تویی.
بعد و فکشو بین انگشت هاش فشار داد و با حالت ترسناکی هشدار داد:
-اون ماله منه بکش عقب و خودتو به کشتن نده.
شی وو صورتشو کشید عقب و داد زد:
- حرومزاده اون فقط یه پسرمعصوم بود چطور تونستی... چطور تونستی اینکارو باهاش بکنی؟؟
YOU ARE READING
fox
Fanfictionجانگکوک کوچیکترین پسر رئیس باند خلافکار سئول که برعکس جایگاهش پسری معصوم و ساده ست که برای تولدش برده ای وحشی و خطرناک کادو میگیره برده ای که نه کسی میدونه کیه و نه میدونه اسم واقعیش چیه فقط میون تاریکی وجودش و چشم های ترسناکش یه لقب براش وجود دا...