قسمت دهم
- هی جین چه خبر شده؟!جین با شنیدن صدای اون به سمتش برگشت و دستاشو با هیجان روی هوا تکون داد:
-خدای من بالاخره اومدی این یارو آکیهیرو کلا رد داده.
-باز چیکار کردی بی عرضه؟
-هی تهیونگ تو الان داری به هیونگ فوق العاده و زحمت کش و همینطور خوشتیپت میگی بی عرضه ؟
چشماش با چرت و پرت های جین تنگ شد و ابروهاش توهم رفت:
-هیونگ؟ کی اینجا هیونگمه؟ کم زر بزن و بجاش بگو چه گندی زدی؟
جین بخاطر لحن تهیونگ ناراحتی کمرنگی روی صورتش نشست و سعی کرد از خودش دفاع کنه:
-من گندی نزدم دارو دسته ی هیون شیگ سفارششون رو لغو کردن برای همین الان کلی شیشه رو سرمون مونده.
تهیونگ به جین خیره شد و داد زد:
-لغوش کردن؟ مگه اینجا قنادیه که بشه لغوش کرد!!
جین نفسی کشید داشت با تیکه ، تیکه گفتن داستان بدتر اونو عصبی میکرد برای همین سریع رفت سر قضیه ی اصلی گفت:
-فاکس رو میخوان، میگن جنس هاشون رو فقط به شرطی از ما میگیرن که فاکس خودش سر معامله باشه.
- چی!
جین چشماشو بست و منتظر شد که تهیونگ بلندترین فریادشو بزنه چون معمولا وقتی یکی به دستور میداد و ازش میخواست یه کاری کنه دیوونه می شد فقط کافی بود بهش بگی یه لیوان آب بهم بده یه جوری رفتار می کرد انگار که جمله ی بهم آب بده رو رگ دستاتو بزن شنیده باشه.
-فاکس مگه نوکر باباشونه که سر سه کیلو جنس پاشه تا اونجا بره.
-خودتم میدونی که قضیه سر سه کیلو نیست باند هیون شیگ بهترین فروش رو تو شیشه داره تازه منطقه شونم از مال ما بزرگتره اگه از دستشون بدیم مطمئن باش که ضرر می کنیم.
اما تهیونگ بجای گوش کردن بهش فقط عصبی جین رو هول داد عقب و رفت سمت سوله ی اصلی که به تازگی تو محوطه ی یه کارخونه ی متروکه ساخته بودن، مثل اینکه بازم باید خودش کارا رو راست و ریس می کرد.
-هی، هی تهیونگ آروم باش بذار اول حرف بزنیم.
جین داد زد و دنبال تهیونگ برای متوقف کردنش دوید وقتی انقدر آروم با یه موضوع برخورد می کرد به معنی خوبی نبود بلکه طرف مقابل باید تا رسیدن تهیونگ بهش قبر میخرید چون وقتی داد نمی زد یعنی میخواد یارو رو بکشه:
-یه کلمه دیگه بگو تا زبونتو از حلقت بکشم بیرون.
تهیونگ اینو گفت تا جلوی جین رو برای وراجی های احتمالی بگیره و به پاهاش سرعت داد تا به سوله برسه ، این اولین بار بود که خودش شخصا به سوله می اومد جین از اول مسئولیت کارهای آشپزخونه رو داشت برای همین تهیونگ توی این چند وقت حتی یه بارم برای سر زدن بهش نیومده اما برای این نبود که به جین اعتماد داشته باشه نه فقط سرش شلوغ تر از اونی بود که برای یه سرکشی بی ارزش خودشو به زحمت بندازه، به هر حال وقتی وارد شد متوجه شد که جین انقدرا هم که فکر می کرد بدرد نخور نبود چون همونطور که ازش خواسته بود سوله بین درختا ساخته شده بود تا زیاد از بالا تو دید نباشه و از طرفی داخل فقط یه کارگاه خیاطی باشه درست مثل همه ی کارگاه های پوشاک کارگرا
YOU ARE READING
fox
Fanfictionجانگکوک کوچیکترین پسر رئیس باند خلافکار سئول که برعکس جایگاهش پسری معصوم و ساده ست که برای تولدش برده ای وحشی و خطرناک کادو میگیره برده ای که نه کسی میدونه کیه و نه میدونه اسم واقعیش چیه فقط میون تاریکی وجودش و چشم های ترسناکش یه لقب براش وجود دا...