-من؟
جونگکوک لبخند زد و ادامه داد:
-پسر فاکسم.
و همون موقع دستشو مشت کرد و زد تو صورت مردی که داشت باهاش با فریاد حرف می زد:
-فاک به تخ....
-روحیه اش حساسه فحش مثبت هیجده نده.
تهیونگ از جایی که به دیوار تکیه داده بود اینو داد زد و مرد درحالی که بینی خورد شده شو رو گرفته بود سعی کرد فاکس رو که برای تماشا کردن دوست پسرش اینجا بود رو نادیده و جونگکوک رو به عقب هول داد تا بتونه جواب مشت رو پس بده اما جونگکوک جا خالی داد و با آرنجش کوبید تو کمر مرد:
-ضربه ی خوبی بود نه؟
-هومم بدی نبود اما خوبم نبود باید بیشتر تلاش کنه نگاه کن هنوز خیلی سبک تکون میخوره باید محکم تر مشت بزنه.
پویزن اخم کرد:
-یکم این بچه رو بیشتر تشویقش کن خب.
- تشویق الکی فقط باعث به کشتن دادنش میشه باید وقتی واقعا خوب بود ازش تعریف کنی نه الان... ببین تروخدا چرا بند کفشاش بازه.
دو یون اینبار تونست جونگکوک رو بزنه و با کوکی ضربه ی که به گونه اش خورد افتاد روی زمین:
-یا خدا ...
تهیونگ جلوی پویزن رو برای دخالت گرفت:
-صبر داشته باش.
دستشو مشت کرد درست مثل اینکه بخواد این حرفا رو به خودش بگه که نپره وسط دعوا:
-باید بتونه از پس خودش بر بیاد.
دو یون رفت روش تا بتونه به صورتش مشت های پشت سرهم بزنه اما اون مثل حرکتی که بارها از تهیونگ دیده بود پاهاشو دور سر قربانیش گره زد و چرخید تا دو یون رو پایین قرار بده بعد با اخمی که بخاطر بهم ریختن اعصباش برای کتک خوردن جلوی تهیونگ اونم وقتی داشت بهش خودی نشون میداد با محکم ترین مشتش کوبید تو صورت مرد و دوباره پرسید:
دو یون با اینکه زیر مشت جونگکوک بود داد زد:
-من پول ندارم.
با این حرفش جونگکوک چاقویی که از تهیونگ هدیه گرفته بود و همیشه همراهش داشت رو از داخل آستینش بیرون کشید و زیر گلوی اون گذاشت انقدر نزدیک که رگه ی از خون از گردنش جاری شد و با عصبانیت زمزمه کرد:
-آبروی منو جلوی دوست پسرم نبر... یالا پولمو بده یا اینکه تیکه تیکه ات می کنم.
اون سرشو به زمین چسبوند تا از فشار چاقوی کوک کم کنه و جواب داد:
-واقعا میگم ته مین همه ی مواد رو ازم گرفت پول این ماه شمارو هم به عنوان حق عضویت تو مافیا برداشت.
"اه چرا نمیذاری یکم جلوی تهیونگ خفن باشم"
-این دیگه به من ربط نداره من پولمو میخوام.
![](https://img.wattpad.com/cover/368123412-288-k426431.jpg)
YOU ARE READING
fox
Fanfictionجانگکوک کوچیکترین پسر رئیس باند خلافکار سئول که برعکس جایگاهش پسری معصوم و ساده ست که برای تولدش برده ای وحشی و خطرناک کادو میگیره برده ای که نه کسی میدونه کیه و نه میدونه اسم واقعیش چیه فقط میون تاریکی وجودش و چشم های ترسناکش یه لقب براش وجود دا...