fox

part25 🦊

قسمت بیست و پنج

- نمی خوای بپرسی اینجا چیکار می کنم؟

تهیونگ لبخند دوستانه ی زد:

- معلومه نگرانم شدی مگه نه؟

جین زد بهش:

-از اونجایی که بود و نبود من الان برای آشپزخونه فرق نداره کارها رو سپردم به پویزن و اومدم پشتیبانی.

-از کجا فهمیدی پشتیبانی میخوام؟

-پویزن گفت نگرانت بود.

دستشو دور گردن تهیونگ انداخت و حرفشو ادامه داد:

-فکر کردی میذارم بدون رفیقت بری داخل و خودتو به کشتن بدی؟

تهیونگ لبخند زد:

- اووو کیم سوک جین...

زد بهش و ادامه داد:

-تحت تاثیر قرار گرفتم پس باید جئون صدام کنی به عنوان جونگکوک میریم.

- نقشه ی خوبیه به نظرم جواب میده.

تهیونگ کلاهشو در آورد و جین شوکه با دیدن اون موهای سیاه عقب کشید اون تهیونگ بود یا کسی که شباهت به تهیونگ داشت؟؟؟

چون به جای رنگ قرمز خون داشت مرگ رو پشت سرش میدید و حالا تبدیل شده بود به پسری که تنها لباس سفیدش اونو از تاریکی جدا می کرد و چشم ها و موهای سیاهش تماما نشون دهنده ی حس شوم مرگ بود:

- بیا وقتشه بریم تو.

موهای سیاهشو عقب داد و درست رو به روی جین ایستاد تا قبل از وارد شدن لباساشو مرتب کنه و حالا جین می دیدش اینکه اون چقدر شبیه پسر بچه ی بود که توی عمارت اصلی عکساش آویزون بود ارباب جوانی که با پدر و مادرش کشته شده بود دقیقا همون عکس هایی که جین باهاشون شناخته بودش کیم تهیونگ مردی که با این سن کم فاکس بود.

-باشه بریم از پشت سرت میام که فکر کنن بادیگاردتم.

اینو گفت و درست پشت سرش راه افتاد تهیونگ آروم و محکم قدم بر می داشت و به جلوش خیره بود:

-فکر کنن؟ تو دوستمی از هر بادیگاردی بهتری.

"دوستت؟"

وقتی اینو میگفت مسخره نمی کرد یا صداش لحن شوخی نداشت فقط انگار که... بالاخره داشت باهاش یکم صادقانه حرف میزد:

-آره نگران نباش من از پشت حواسم به همه چیز هست.

به نظر نگران نبود چون دوباره بهش نگاه نکرد و فقط به راهش ادامه داد اما باید نگران می بود این نقشه حسابی احمقانه بود باورش نمی شد تهیونگ روی همچین نقشه ای حساب کرده چون نه تنها شبیه جونگکوک نبود بلکه با سیاه شدن موهاش هرکسی یه بار بچگیشو دیده بود که کنار پدرش می ایستاد به راحتی می تونست بشناستش و تمام کسایی که در این جشن حضور داشتن بلا استثنا تنها پسر کیم ته هو ، کیم تهیونگ رو میشناختن.