part31 🦊

2.2K 346 587
                                    

قسمت سی و یک

-حالش چطوره؟ جدیه؟؟

دکتر سرشو با تاسف تکون داد و بعداز وصل کردن سرم، دست سرد تهیونگ رو روی تخت رها کرد:

- کمی بهتره دمای بدنش رفته بالا بهش آرامش بخش زدم تا اضطرابش بهتر بشه ولی دستش....

به دست داغون تهیونگ که دوباره باند پیچی شده بود اشاره کرد:

- تاندون مچ دستش پاره شده و تا درمان کامل نمیتونه درست وسیله ها رو توی دستش بگیره باید جراحی بشه.

پویزن شوکه جلو رفت:

-چی! نه ما نمیتونیم الان همچین کاری کنیم حداقل باید چندماه براش صبر کنیم جور دیگه ی نمی شه درمانش کرد ؟؟

-پس باید استراحت کنه با دستش کاری نکنه به طور منظم بهش  کورتیکواستروئید تزریق بشه و ماساژ درمانی و جلسات فیزیوتراپی رو به طور منظم انجام بده.

-چقدر زمان می بره اینطوری؟؟

-12 هفته .

پویزن با این حرف دکتر داد زد:

-اینکه از اون روش هم دیوونه وار تره آه خدای من نمی بینی کجا وایسادی چطور 12 هفته از دستش استفاده نکنه آخه؟؟

دکتر بی اهمیت به داد و بی داد های پویزن از کنار تخت تهیونگ بلند شد و برگشت سمت پویزن:

-داره درد میکشه پاره شدن تاندون دست چیز کمی نیست ببین دستش کاملا کبود شده به هر حال...

مکثی کرد و بدون ترس از پویزن که با عصبانیت بهش خیره شده بود وسیله هاش رو جمع جور کرد چون دکتر معمولا برای اعضای مافیا کار می کرد و تو وضعیت های بدتر از اینم بود از اعضای مافیا نمی ترسید و رفتار و داد و بی داد های اونا براش دیگه عادی شده بود:

-روش دوم رو نمیتونی استفاده کنین کورتیکواستروئیدها باعث بی خوابی میشن و بیمار همین الانم کمبود خواب داره باید درمان بشه اونم اساسی.

قدمی به جلو برداشت و زمزمه کرد:

-و سعی کن جلوشو برای مصرف این همه دارو بگیری.

پویزن با ناامیدی سرشو پایین انداخت:

- هومم باشه، باشه.

دکتر بعداز اینکه خیالش راحت شد پویزن همه چیزو درست فهمیده رفت بیرون و بعداز بسته شدن در پویزن سریع با راننده تماس گرفت و بلافاصله بعداز اینکه اون گوشی رو برداشت زمزمه کرد:

-دکتر رو ببر سردخونه و حواست باشه ماشین کثیف نشه.

و قطع کرد درست نبود بذاره کسی که فهمیده تهیونگ فوبیا داره زنده بمونه و زیادی از اطلاعات سلامتیش خبر داشت ممکنه بود جایی درز کنه پس بهتر بود احتیاط کنه:

foxWhere stories live. Discover now