در تمام مدت ، تا به خونه خودش برسه
لیتل و یه اینچ از خودش دور نمیکرد ، روی صورتش، دستای کمی زخم شده اش و می بوسید و اونو با ظرافت مخصوص خودش بغل گرفته بودبه محض رسیدن به خونه ، استاد درب و براشون باز کرد و اون
پسرک و به اتاق خودش برداهمیتی به نگاه های متعجب و خوابالود خواهرش نداد
به آروم ترین شکل ممکن ، پسر و روی تختش خوابوند
روی موهاش بوسه ای زد و ملحفه ای روی تنش کشید
_ میشه زود بیدار شی جونگ کوکی؟
هیونگ نگرانتهشنید که انگار دکتر نام برای خواهرش همه چی و تعریف کرد
اما خودش کنار پسر روی تخت نشسته بود
تمام مدت به استرس و ترسی که اون کوچولو متحمل شده بود فکر میکرد
چقدر براش سخت بوده ، همون چند ساعت شاید تا آخر عمرش براش تبديل به یه تروما بشه
ولی خوب میدونست که دیگه اجازه نمیداد پسرکش ازش دور شه
باید لیتلش امن باشه ، جاش ، ذهنش ، جسمش
امنیت روان و جسم اون پسر معصوم براش خیلی مهم بود و شاید اولویت این روزهای زندگیشبدون اینکه کتش و دربیاره ، به پهلو کنار پسر دراز کشید
پسرک اونقدری ظریف بود که تخت یک نفره مشاور برای جفت شون کاملا عالی بود
دست گرمش شروع به نوازش موهای لخت و صاف پسرک کرد
ناخودآگاه لبخند میزد از زیبایی معصومانه اشبا مهربونی پیشونیش و بوسید
یه ساعتش نگاه کرد
ساعت ۱ نیمه شب بود ومشاور هم واقعا خسته بود
در راهروهای سه بیمارستان دویده بود تا لیتلش و پیدا کنه
چقدر اضطراب داشت
در این افکار بود که با خستگی کنار پسرک به خواب رفتحین این که پرتوهای خورشید، موهای خرمایی پسرک و نوازش میکردن
چشمای درشتش و باز کرد
با دیدن صورت هیونگش جلوی خودش، هینی کشید
که تهیونگ و بیدار کرد
مشاور خمیازه ای کشیدو تا به خودش اومد
یه جفت چشم خیس و جلوی خودش دید_ عزیزم؟... کی بیدار شدی ؟
گریه چرا؟با بی قراری بازوش و دور پسرک حلقه کرد و سرش و روی سینه اش گذاشت
میدونست لیتلش ترسیده و گیجه
باید بهش توضیح میداد_ عزیزدلم ما الان توی خونه هیونگیم، هیونگ اومد و جونگ کوک و نجات داد
الان همه چی مرتبه عزیزم
جونگ کوک جاش امنه..به آرومی سرش و نوازش میکرد
گریه های بی پناه جونگ کوک داشت دیوونه اش میکرد
پسرک بدون کلمه ای حرف ، فقط هق هق میکرد و به گوشه کت هیونگش چنگ زده بودبعد مدتی تهیونگ با ملایمت روی تخت نشست ، پسرک با اشک های جدیدی که جاری میشدن بهش نگاه کرد
مشاور با مهربونی کمکش کرد و پسر و روی پاهاش نشوند ، جونگ کوک با خجالت بهش نگاه کرد که مرد صورتش و قاب گرفت
روی اشک هاش و بوسید ، پلک هاش و بوسید ، پیشونیش و بوسید
YOU ARE READING
꩜ 𝘈𝘳𝘦 𝘺𝘰𝘶 𝘢 𝘭𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦 ꩜
FanfictionVKOOK STORY تو یه لیتل هستی ؟ [ تکمیل شده ] در صورت خواندن این بوک شما در معرض خطر شدید ابتلا به دیابت قرار میگیرید! 🍡 آپ : نا مشخص Genre : Little space , fluff,Bromance, slice of life کیم تهیونگ مشاور و روانشناس با سابقه دبیرستان دالویچ سئول ، و...