VKOOK STORY
تو یه لیتل هستی ؟ [ تکمیل شده ]
در صورت خواندن این بوک شما در معرض خطر شدید ابتلا به دیابت قرار میگیرید! 🍡
آپ : نا مشخص
Genre : Little space , fluff,Bromance, slice of life
کیم تهیونگ مشاور و روانشناس با سابقه دبیرستان دالویچ سئول ، و...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
با ناراحتی به ددیش نگاه میکرد که داشت آماده رفتن به سر کار میشد. لباش و آویزون کرد و زیر پتو قایم شد . مشاور بعد از پوشیدن کتش ، کنار تخت نشست و از روی پتو تن بانیش و نوازش کرد _ آخ آخ ، بانی خوشگلم کو؟ نیستش؟ بزار ببینم پس این کیه زیر پتو!؟ با قلقلک دادن پسر ، خنده هاش بلند شد و سرش از زیر پتو بیرون اومد . _ سلام آقا کوچولو، خرگوش من و ندیدی ؟ خرگوشک من گم شده ! + کوکی نمیدونه خرگوشی شما کجاس که!
با خنده دوباره زیر پتو رفت و وول خورد که تهیونگ توی یه حرکت انتحاری ، پتو رو کنار زد و با جیغ پسر ، تمام صورتش و بوسید
_ که نمیدونی خرگوش من کجاست ها؟ شیطون بلا ! پسر انقدر خندیده بود نفس کم آورده بود ، صورتش و با دستاش پوشوند با ضعف رفتن دلش واسه کارای پسر، اهمیتی به بهم ریختن موهای بلندش نداد و پسر و محکم توی آغوشش چلوند.
_ خوشگل ددی ، من زود برمیگردم باشه؟ مراقب بانی من باشی ها! به حرف نونا هم گوش کن عزیزدلم !
+ چش ددی! با بلند شدن مرد از روی تنش روی تخت نشست ، مرد کشش و پشت دستش انداخت و میخواست موهاش و ببنده که دست کوچک پسر مانع شد
+ میشه کوکی موهای ددی لو ببنده!؟ لفطا!
_ معلومه که میشه عزیزدلم !
با ذوق کش و از ددیش گرفت و پشت سرش نشست ، با ملایمت موهای بلند مرد و توی دستاش جمع کرد و با کش اون ها رو بست ، مقداری از موهاش رو هم آزاد گذاشت. مرد بلافاصله ایستاد و توی آینه نگاهی به موهاش انداخت.
_ وای دست بانی درد نکنه ! چقدر خوب شده عزیزم
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.