꩜ 𝘈𝘳𝘦 𝘺𝘰𝘶 𝘢 𝘭𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦 ꩜

after story 2

when kookie is back (2)

اولین باری که پسرش،  لیتل شده بود به شش ماه بعد از قرار گذاشتن شون برمیگشت.
توی اون شش ماه رفتار تهیونگ نه تنها ذره ای تغییر نکرده بود ،بلکه ملایم تر و عاشق تر شده بود . جونگکوک لیتل نبود اما یه بیبی به تمام معنا بود. بسیار حساس ، حسود ، خجالتی  و وابسته . البته تهیونگ هم خیلی حواسش بود که اون و آزرده نکنه و خوب هوای پسرش و داشت.  میدونست که حالا اون تنها خانواده پسر بود ،  البته خودش هم خیلی روی بیبیش غیرتی بود. کافی بود کسی به پسرش زل بزنه، مشاور حسابش و میرسید و اون روی جدیدش و به نمایش میزاشت.
مرد به خاطر عشق اون پسر کوچولو خیلی تغییر کرده بود.
اون روز قرار بود به مهمونی تولد نارا برن و جونگ کوک با سلیقه خاصی که تهیونگ براش میمرد ، پرتره ای از چهره زن کشیده بود و قرار بود به عنوان هدیه بهش بده.
مرد داخل ماشین منتظر پسر نشسته بود و به موزیکی که از رادیو پخش می‌شد گوش میکرد.
جونگوک اما مشغول میکاپ ریزی روی صورتش بود ،  خط چشم باریکی پشت پلکاش کشید و برق لبی به لبهاش زد.  با درست کردن لبه های تیشرت سفیدش روی جین مشکی تنگش ، به سمت ماشین مرد به راه افتاد.
با خوشحالی روی صندلی جلوی ماشین نشست و خم شد و گونه مرد و بوسه زد

+بریم‌ته ته! ببخشید معطل شدی

مرد با لبخند دستشو دور کمر باریکش حلقه کرد و اجازه دور شدن به پسرش نداد . لبهاش و به بازی گرفت و با مک های عمیقی از لب های خوش طعمش ، هومی کرد و لذت توی سراسر وجودش پخش شد
مدتی بعد با بی نفسی از اون چشمه های عسل دل کند و صورت پسرش و نوازش کرد

_ اشکالی نداره بیبی ، چه قدر خوشگل کردی ! اونجا از کنار من جم نمیخوری ها!

با چشمایی که هنوز خمار از بوسه پر عشق مردش بودن، بهش نگاه کرد و خندید

+ چشم مستر کیم، هرچی شما بگین!

_ آفرین بیبی

پسر با دقت به پیراهن مردانه و مشکی مرد ، آستین های بالا زده و  دو سه دکمه بالاش که باز بودن زل زد.
با اخم بانمکی، یقه مرد و درست کرد و دکمه هاش و بست.

+ آقای کیم بهتره دکمه هاتون و ببندین ، اصلا خوب نیس اینجوری بیرون برید !

با خنده به پسرش نگاه کرد