Wanna be mine ?
🔞 این پارت حاوی محتوای اسمات است 🔞
+ هیونگ میدونی روز تولدم توی دلم چه آرزویی کردم؟...
_ چی؟
+ آرزو کردم که تو هم من و دوست داشته باشی...با اتمام جمله اش با تردید روی پنجه پا بلند شد و لبهای نرمش و روی لبهای گرم مرد گذاشت
مشاور با شوک حس لب های بهشتی ای که مدتها تو حسرتش بود ، عقب کشید
_ وایسا... وایسا جونگکوک !
با ناراحتی لباشو آویزون کرد
+ چرا؟.. دوسش نداشتی ؟
_ نه عزیزم گوش کن!...تو .. تو مطمئنی منو دوست داری ؟.. آخه من خیلی ازت بزرگترم ..
+هیونگ واقعا راجع به من چی فکر کردی !؟ من اصلا برام مهم نیست که چند سالته.. تو اونقدری به من محبت و عشق دادی که اگه سنگ بودم آب شده بودم.. چه برسه به من که تشنه یه کم محبت بودم ، من اصلا هیچی برام مهم نیست، پیر باشی یا جوون.. اصلا دزد و خلافکار باشی..
من دوست دارم... خیلی زیاد..مشاور که با اشک به حرفای پسر گوش میکرد ، با شنیدن جمله آخرش خندید
_ یه بار دیگه بگو..
پسر با کیوتی خندید
+ دوست دارم آقای مشاور!
بلافاصله بعد از شنیدن قشنگ ترین جمله عمرش ، بی وقفه و با اشتیاق لبهاش و روی لبهای باریک پسر کوبوند که باعث شد پسرش چند قدم عقب بره و تعادلش و از دست بده، به شونه های مرد چنگ زد و اون هم با یه دست کمر باریک پسر و محکم گرفت تا زمین نخوره
تموم این مدت واسه چشیدن لبهای آلبالویی رنگش صبر کرده بود. حالا مثل تشنه ای که تازه به آب رسیده باشه ، به لبهاش مک میزد
پسر که نفس کم آورده بود، با مشتای کوچیکش به شونه مرد زد و باعث شد که با بی میلی از اون لبها دل بکنهبه سرعت هوا رو بلعید و نفس نفس زد
+ منو... ترسوندی هیونگ..
با لبخند تمام صورت پسر و می بوسید ، هر جا لبش کشیده میشد و بوسه میزد .
_ دیگه به من نگو هیونگ بیبی
با چشمای درشت بهش نگاه کرد
+ پس چی بگم؟
_ کوکی به من چی میگفت؟
با لبخند گفت
+ کوکی که میگفت ددی ! من که-
بعد با خجالت سرخ شد و منظور مرد و فهمید
YOU ARE READING
꩜ 𝘈𝘳𝘦 𝘺𝘰𝘶 𝘢 𝘭𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦 ꩜
FanfictionVKOOK STORY تو یه لیتل هستی ؟ [ تکمیل شده ] در صورت خواندن این بوک شما در معرض خطر شدید ابتلا به دیابت قرار میگیرید! 🍡 آپ : نا مشخص Genre : Little space , fluff,Bromance, slice of life کیم تهیونگ مشاور و روانشناس با سابقه دبیرستان دالویچ سئول ، و...