₍ᐢᐢ₎ 15

1.9K 165 36
                                    

kookie is sick :(

_ عزیزدلم دیگه تاکید نکنم دست نونا رو ول نمیکنی ها! ما که نمیخوایم پسر خوشگلمون گم بشه مگه نه؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_ عزیزدلم دیگه تاکید نکنم دست نونا رو ول نمیکنی ها! ما که نمیخوایم پسر خوشگلمون گم بشه مگه نه؟

همزمان که داشت کلاه هودی صورتی رنگ پسرش و صاف می‌کرد گفت و لپ پسرش که داشت شیرموز میخورد و سر تکون میداد و بوسید.

_ نباید های بیرون از خونه رو که یادته نازدونه!؟

دوباره سری تکون داد و با دل کندن از اون نوشیدنی دوست داشتنی ، با کیوتی خندید
+ بلهه کوکی میدونه !
ددی نگلان کوکی نباسههه لفطا!

با لبخند عمیقی صورت لیتلش و بوسید ، دست خرگوشش و توی دست نارا گذاشت

_ مراقب پسرک من باشی ها ، به خدا نارا کوچکترین اتفاقی براش بیفته من میدونم با تو ! به خودشم گفتم دستت و ول نکنه ولی تو هم خیلی حواست باشه پسرم گم نشه ، زمین نخوره، یه خط روی تنش بیفته من تو یکی رو-

با حرص دهن برادرش و گرفت
× خیلی خبببب! خیلی خب بابا، من خوب حواسم به این بچه هست ، نگران نباش!

بعد هم با مهربونی پیشونی پسرو بوسید.
× بریم کوکی ؟
با ذوق تایید کرد و دست زد
+ بلهه لفطاااا!

قبل رفتن طبق عادت گونه ددیش و بوسید
+ دوست دالم ددی !
تهیونگ با ملایمت پشت دستهاش و بوسید
_منم دوست دارم شازده‌کوچولوی من!

با رفتن اونها ، آماده شد و به سمت مطب راه افتاد . قرار بود پسرکش امروز با خواهرش به خرید بره و کمی باهم وقت بگذرونن.
فرصت خوبی بود تا او هم به کارهای عقب افتاده اش رسیدگی‌ کنه.
.
.
.
.
.

با ذوق به اون هودی های رنگی نگاه می‌کرد و چشماش برق میزدند . به نوناش نگاه کرد و با انگشتاش بازی کرد
+ میشه میشه کوکی یه دونه هودی دیجه داشته باسه!!؟؟!
نارا با دهان باز به سبد خریدشون که پر از لباس و عروسک بود نگاه کرد
× ولی اخه-
با زنگ خوردن گوشیش ، پاسخ داد
× بله قربان !؟
مرد خندید
_چه خبر نارا؟ حال پسرکم خوبه؟

× حالش که خوبه ولی من از خستگی هلاک شدم! تهیونگ سبد پر شده از خرید باز میگه میخوام! من آخه چجوری اینا رو تو ماشین جا بدممم!؟

مرد بلند خندید و موهاش و بالا زد
_ گوشی رو بده بهش !
با بی حواسی گوشی رو گرفت ، سرش و توی رگال لباس ها میچرخوند
+ شلام ددی!
لبخند قشنگی زد و لبش و روی تلفن چسبوند
_ سلام نازدونه قلبم ، چطوری عزیزم؟
با ذوق و خجالت از لحن و صدای ددیش ، خندید
+ کوکی خوبه ! ددی ددی !؟
_جانم؟!
+ میشه میشه کوکی یدونه دیجه هودی بخله! تلوخدا! لفطاااا
_ چنتا هودی خریدی پسرکم؟
+ هزال تا!
با شنیدنش خندید و با مهربونی گفت
_باشه خوشگلم ولی فقط یدونه ها! باشه؟
+ چش ددی! دوست دالممممم!
مرد که انگار حمله قلبی بهش دست داده بود ، دستش و روی سینه اش گذاشت
_ ددی هم دوست داره وروجک !

꩜ 𝘈𝘳𝘦 𝘺𝘰𝘶 𝘢 𝘭𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦 ꩜Where stories live. Discover now